مشاور خدمات تبلیغات

دکتر حسن سبیلان اردستانی

مشاور خدمات تبلیغات

دکتر حسن سبیلان اردستانی

مشاور خدمات تبلیغات

لطفا برای استفاده مطلوب از این سایت به طبقه بندی موضوعی عنایت کنید

افراد، گروه ها و سازمانهای زیادی وجود دارند که «به عنوان کارگزاران غیر حرفه ای» متقبل عملیاتهای تبلیغاتی خود هستند و از خدمات آژنس های تبلیغاتی بی بهره اند.
کارگزاران غیر حرفه ای تبلیغات که بخش عمده ای از جامعه تبلیغاتی نیز هستند نیاز به خدماتی همچون آموزش، آمار و ارقام از مشتری ها و بازار، ابزارهای تبلیغاتی، مدیریت و فنون تبلیغاتی، نمونه کارهای مشابه تبلیغاتی و غیره دارند.
این جانب دکتر حسن سبیلان اردستانی در صدد هستم به عنوان «مشاور تبلیغات» به ارائه بخشی از خدمات تبلیغات در این سایت بپردازم.

آخرین نظرات

۱۴ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است


بازاریابی میدانی عبارتست از برونسپاری تلاشهای فروش و ترویج، که وسیله افراد متخصص به اجراء در می آید و بدقت مورد بازرسی قرار می گیرد تا از به دست آمدن نتایج تعیین شده، اطمینان حاصل شود.

 

فروش حضوری(Sales)

 

 تعریف: انجام فرآیند فروش یک محصول یا خدمت به صورت رو در رو در دو حوزه B2B و B2C

 

نتایج قابل انتظار:

 

-         شوک فروش

 

-         فروش گرم با اتوموبیل یا فروش پای ماشین

 

-         فروش کماندوئی

 

بازار پردازی (Merchandising)

 

تعریف : فعالیت بازار پردازی به منظور اطمینان از توفیق در جنگ فضا در بخش خرده فروشی طراحی شده است که به مفهوم اختصاص فضا و مهم جلوه دادن محصول در فروشگاه است.

 

نتایج قابل انتظار:

 

-         چیدمان در نقطه فروش

 

-         قفسه چینی

 

-         نمایش کاربردهای محصول

 

بازاریابی ،تبلیغات،مدیریت]

بازرسی (Auditing)

 

تعریف بازرسی مخفی: مشاهدات بازرس به صورت فهرست بازبینی (چک لیست) درخارج از محل فروش تکمیل و به کارفرما ارائه می گردد.

 

تعریف بازرسی علنی : معرفی صورت می پذیرد و کار بازرسی با اجازه کامل مدیر فروشگاه به اجراء در می آید. این مطلب می تواند با عکسبرداری نیز همراه باشد.

 

نتایج قابل انتظار:

 

-         تمرکز مدیریتی بر تأمین کننده و یا خرده فروش یا نماینده فروش

 

-         درگیر کردن کارکنان و آموزش به آنان

 

-         پشتیبانی های فردی و تیمی

 

-         برای دادن جایزه مطابق توافق و نیز گرفتن بازخورد از انطباقهای ضعیف

 

-         توان اندازه گیری استانداردها به صورت مستقل

 

-         تشویق ارتقاء استانداردها

 

-         تطابق خروجی با معیارهای سراسری در سطح ملی

 

بازاریابی ،تبلیغات،مدیریت]

تست نمونه (Sampling)

 

تعریف: در یک برداشت کلی، تمامی طبقات بازاریابی میدانی ، فرصتی را برای امتحان، آزمایش یا توضیح فواید یکسری کالا یا خدمات فراهم می کنند.

 

 ماهیت این پروژه، تشویق مصرف کننده برای تست کردن یک نمونه کالا یا دیدن آن می باشد.

 

 نتایج قابل انتظار:

 

-         ترویج محصول

 

-         ارتقاء سطح آگاهی مصرف کننده از محصول به صورت تعاملی

 

-         معرفی و لانچ محصول یا معرفی مجدد آن

 

-         افزایش فروش

 

بازاریابی ،تبلیغات،مدیریت]

نمایش(Demonstration)  / نمایش خیابانی (Road show) / نمایشگاه (Exhibition)

 

تعریف : ارائه مستمر و یا دوره ای محصول در محل های مشخص به منظور اطمینان از ایجاد آگاهی در بازار مرتبط.

 

 نتایج قابل انتظار:

 

-         افزایش فروش

 

-         ایجاد فرصت برای دسترسی به واکنش مشتری

 

-         ارائه نیمرخی از محصول

 

-         نمایش درون فروشگاهی

 

-         نمایش در آستانه فروشگاه

 

بازاریابی ،تبلیغات،مدیریت]

خرید مخفیانه (Mystery Shopping)

 

تعریف: فرآیند اندازه گیری و گزارش دهی مخفی در مورد خدمات مشتریان و استانداردهای فروش در" لحظه خرید" را خرید مخفی می گویندو قابل اجراء در بازارهای B2B و B2C می باشد.

 

 انواع خرید مخفی عبارتند از :

 

1- خرید 100% مخفی

 

2 - خرید مخفی + گزارش علنی که با جایزه همراه است.

 

 

 

نتایج قابل انتظار:

 

-         دقت و تمرکز مدیریتی

 

-         متعهد و درگیر کردن کارکنان

 

-         انگیزه های فردی و تیمی

 

-         جایزه به کارکنان

 

-         توان اندازه گیری استانداردها و حفظ مزیتهای آموزشی به صورت مستقل

 

-         ارتقاء استانداردها

 

بازاریابی ،تبلیغات،مدیریت]

بازاریابی میدانی در تقابل با بازاریابی حسی

 

ظاهراً با دو دسته و گروه یا صفبندی در بین شرکتها مواجه هستیم از یکطرف فعالان بازاریابی حسی و از طرف دیگر کسانی که معتقد هستند این افراد بایستی زیرمجموعه و تحت قلمرو بازاریابی میدانی قرار بگیرند. البته ما در این مقاله نمی خواهیم که وارد این دعوا شده و از گروه خاصی طرفداری کنیم.

 

مباحث هر دو گروه کما بیش در مطبوعات و مجلات بازرگانی و مرتبط با کسب و کار به چاپ رسیده است اما مسئله اساساً به تعاریف بازمی گردد....

 

تعریف بازاریابی میدانی نه بر اساس فعالیتی که شرکتهای بازاریابی میدانی برعهده می گیرند که براساس روشی که کسب و کار آنها اداره می شود، تعریف شده است یعنی بکارگیری کارکنان برای ارائه یک برند"درمیدان". مفهومی که برای پوشش یک دسته فعالیتهای مجزا رشد و توسعه پیدا کرده است. کار حسی تنها یک روش بکارگیری کارکنان میدانی است و البته فعالیتهای سنتی بیشتری در بازاریابی میدانی وجود دارد نظیر بازرسی خرده فروشی ها، بازارپردازی و فروش مستقیم.

 

·        مسئله ای که این صنعت با آن روبروست این است که تعداد قابل توجهی از این شرکتها معتقد هستند کار تجربه برند را به یک قاعده بازاریابی، رشد و توسعه داده اند. آنها بر خلاقیت، نقش برند سازی در مقایسه با فعالیت تکنولوژی- رانش شرکتهائی که تمرکزشان بر دیده شدن و قابل دسترس بودن برند است، تأکید می کنند.

 

·        جای تعجب نیست که برخی بازاریابهای میدانی سنتی بی توجه به تخصصی شدن فعالیت بازاریابی حسی هستند. بازاریابی حسی به عنوان بخشی که توجه و علاقه شرکتهای کارفرما را به عنوان روشی برای اشتغال مصرف کنندگان به خود جلب کرده دیگر به یک فعالیت تخصصی تبدیل شده است. سالهای گذشته شاهد آزمایش ابزار ارتباطی شرکتهای بزرگ FMCG در کمپین ها بوده ایم. در حالیکه برخی از فعالان صنعت این سئوال را مطرح می کنند که آیا هزینه کل فعالیت رو در رو افزایش پیدا کرده است، تعدادی نیز این تغییر بودجه را از تست نمونه و سمپلینگ به کارهای دقیق و پیچیده تر تجربه برند، انکار می کنند. بسیاری از شرکتهای متخصص شاهد رشد چشمگیر گردش مالی طی سالهای گذشته در این حوزه بوده اند و بر این باور خود بسیار پافشاری می کنند.

 

·        موضوع بازگشت سرمایه (ROI) نیز از دیگر نکات بحث برانگیز و مناقشه آمیز بین شرکتهای سنتی بازاریابی و متخصصین بازاریابی حسی است. مطابق با CPM’s Hughes ، نرخ بازگشت سرمایه برای شرکتهای سنتی بازاریابی میدانی یک موضوع قدیمی است که نیازمند جایگزینی مدل هائی اثربخش برای رقابت است. درست برعکس، اثبات بازگشت سرمایه گذاری یک شرکت کارفرما هنوز یک موضوع زنده در بین متخصصین خریدهای حسی است و تا اندازه ای به این علت است که اهدافی نظیر ایجاد وفاداری یا تغییر ذهنیت یک برند، مفاهیم کیفی سختی برای اندازه گیری بوده و تبدیل آنها به داده های فروش کار ساده ای نیست. این مطلب در صورتی که تجربه برند در دراز مدت رشد پیدا کند، قطعی خواهد بود... مسئله اینجاست که اگرچه شرکتهای کارفرما خواستار اثبات بازگشت سرمایه هستند، اما هنوز بر سر هیچ روش استاندارد مورد پسند همگان ، توافقی انجام نگرفته است.

منبع : www.experiencethemessae.com

تهیه و تنظیم: عادل بیات : انتشارات مبلغان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۰۹:۰۰
hasan sabilan ardestani

امروزه خریداران و مصرف کنندگان بیشتر و بیشتری در برابر برخی انواع خاص از تبلیغات و بازاریابی سنتی مقاومت (و حتی حساسیت) نشان می دهند. مردم از قبول اطلاعیه های کاغذی با چاپ های عالی هم به طور اتوماتیک امتناع می کنند – زیرا هیچ ارتباطی را در مورد ارزش واقعی محصول با مشتری و مصرف کننده برقرار نمی کند.

بازاریابی حسی یک رویکرد بازاریابی به تصمیم گیری خرید است و آن را مبتنی بر این واقعیت می داند که  امروزه مردم بیشتر بر یک ارزیابی صادقانه از کالاها و خدمات که توسط همتایان آنها صورت گرفته باشد، اعتماد می کنند.

عملکرد بازاریابی حسی چگونه است؟

ایده اصلی بازاریابی حسی عبارت است از اینکه یک "مشتری" نمونه از یک کالا یا خدمت استفاده می کند و تجربه اش برای دیگران ثبت و ضبط می شود. این کار را می توان با ویدئو یا ضبط صوت، عکس یا حتی یادداشت انجام داد – به منظور ساده سازی، تمامی این مفاهیم را تحت عنوان وبلاگ نویسی (blogging) می آوریم. پیشنهاد ما این است که این مطالب را بر روی وبلاگ مشتری منتشر کنیم تا در معرض نمایش قرار گرفته ودر صورت تمایل به یک تعامل با شرکت و یا کمپین دسترسی پیدا کنیم.

نکات مهمی در مورد اثربخشی یک کمپین بازاریابی حسی مطرح است :

·       تناوب

·       مدت

·       شفافیت ( رو راستی و صداقت)

·       انتخاب فرد مناس

تناوب

مطالب و اخبار در مورد برگزاری و روند کمپین بایستی به طور منظم ارائه گردد تا با افت علاقمندی مواجه نشویم. یک دوره تکرار و تناوب خوب برای یک کمپین نمونه تقریباً هفته ای یکبار یا چهار دفعه در ماه است. بیشتر از این ممکن است باعث ناراحتی و برهم خوردن روند معمول مطالب در وبلاگ شده و کمتر از آن هم باعث فراموشی مطالب و افت شدت علاقه به موضوع گردد.

 

مدت

طول دوره کمپین بایستی برای افراد جامعه به اندازه کافی بلند باشد تا آنها شانس مواجهه با کمپین را داشته و آن را دنبال کنند. برای اینکه یک کمپین بازاریابی حسی موجب ایجاد یک تکانه و حرکت شود، یک دوره حداقل سه ماهه را بایستی برای آن درنظر گرفت که البته گسترش آن به شش ماه بهتر خواهد بود.

 

شفافیت

عدم صداقت و سرهم بندی کردن، غالباً به عنوان ویژگی غالب بازاریابها مطرح می شود و اذهان را نسبت به آن مغشوش می کند. بازاریابی حسی با احتراز از تفکر برخی مکاتب بازاریابی، بر مبنای ارزشهائی نظیر شفافیت و صداقت پایه گذاری شده است.البته یک کمپین بازاریابی حسی دارای درجه مشخصی از دلربائی و فریبندگی همراه است: بالاخره یک نفر بایستی برای استفاده از یک کالا یا خدمت و شهادت در مورد تجربه ای که در این زمینه داشته است، کاری بکند و حرفی بزند. علنی بودن و یکطرفه نبودن نظرات دراین کمپین، بسیار مهم است.

 

نکته مهم دیگری که بایستی مورد توجه قرار بگیرد، اینستکه کنترل (اگر وجود داشته باشد) در مورد مطالبی که علناً مورد اشاره قرار می گیرد بایستی بسیار کم باشد. آنها می بایست بتوانند با آزادی کامل (اعم از موارد مثبت یا منفی کالا یا خدمت) در مورد تجربه خود اظهار نظر کنند. امروزه شرکتها نباید از گفتگو و شفافیت در مورد کاستی ها و نارسائی ها یا ناتوانی های خود هراس داشته باشند. اظهار و بیان این نارسائی ها می تواند نشاندهنده پایه صحیح ارتباط با مشتریان باشد (البته واضح است که مثل همیشه موضوعات امنیتی بایستی قبل از علنی شدن به طور خصوص مورد بررسی قرار گیرند).

 

انتخاب فرد مناسب

انتخاب فرد مناسب یکی از مهمترین گامهای کمپین به حساب می آید. این فرد بایستی به نحوی از بین مخاطبان هدف این کالا یا خدمت انتخاب شود (هیچ احتیاجی نیست که یک نوجوان این کمپین را برای مخاطبان هدف سالخورده و بازنشسته به اجراء در آورد). این فرد باید به راحتی و از منظر مشتری راجع به تجربه خود از این خدمت یا کالا بگوید.

 

صداقت

یکی دیگر از ویژگی های مهمی که افراد به دنبال آن هستند، صداقت است. اگر از فردی در کمپین استفاده کنید که بخاطر ترس از دست دادن فروش و ناراحت کردن مشتری فقط در مورد نکات خوب صحبت کند، آنگاه مرتکب اشتباه بزرگی شده اید. واضح است که ارتباط بین وبلاگ نویس و کارفرما این موضوع را تسهیل می کند.اما انتخاب وبلاگ نویسی که به خاطر صراحت و رک گوئی شهرت دارد در مقابل کسی که به خاطر اظهارات دو پهلو مورد شک و تردید دیگران می باشد، به احتمال زیاد یک اقدام شایسته محسوب می شود.برای اینکه پا را کمی فراتر بگذاریم، بهتر است فردی را انتخاب کنیم که از سرمایه اجتماعی خوبی برخوردار باشد. اگر این فرد مورد احترام عمومی باشد و به خوبی دیده شود، اثرگذاری کمپین را  بالاترخواهد برد و ریسک حاشیه رفتن آن را کاهش خواهد داد.

 

بازاریابی حسی:بازاریابی سمت راست مغز در برابر بازاریابی سمت چپ مغز

منبع: Journl Of Marketing Mangement

 

سازمانها به طور سنتی بازاریابی را به عنوان یک واحد وظیفه ای می انگارند که موجب افزایش رقم ترازمالی می شود. با اینحال تکامل تدریجی تفکر مدیریتی موجب گردیده است تا بازاریابی را به عنوان سیستمی که دارای دو حوزه مهم است، مورد توجه قرار دهند. یکی از این حوزه ها  مربوط به علم ساخت و تدوین استراتژی برای سازمانها و دیگری به علم رفتارشناسی و رفتار مصرف کننده به عنوان یک انسان، متمرکز است.....

 

 با این چارچوب، وقتی به پیشرفت ابعاد رفتاری بازاریابی می پردازیم با این ویژگی مواجه می شویم که بازاریابهای سنتی همیشه برای ایجاد واکنش های دلخواه از جانب مصرف کنندگان، به روشهای رسانه ای و میدانی، وابسته بوده اند. بازاریابی میدانی قراردادی یا بازاریابی رسانه محور، با این تصور که انسانها تصمیم گیرندگانی استدلالی و مبتنی بر عقل( با محوریت نیمکره سمت چپ مغز) هستند، نگاه خود را بر پررنگ کردن ویژگی های محصول دوخته اند تا به مزایای حاصل از آن برای مصرف کننده. در روزگاران جدید و عصر اشباع تبلیغاتی، برای مصرف کنندگان، سلاحهای مختلفی نظیر کنترل از راه دور تلویزیون، دکمه حذف یا Delete رایانه، سطل زبال یا Waste bin برای ایمیل های ناخواسته، و... ساخته شده است تا آنها را در برابر هجوم این امواج تبلیغاتی محافظت کرده و پیامهای غیر قابل قبول آنها را فیلتر کرده و راه را برای آن "تصمیم گیری عقلائی" هموار کند.

 

بازاریابها نیز با دیدن این تغییر پارادیم، اقدام به تغییر رویکرد خودشان کردند. ما شاهد کارهائی نظیر بازاریابی روابط، مدیریت روابط با مشتری(CRM)، بازاریابی مسئولیت، و غیره بوده ایم که طی آنها بازاریابها در جستجوی ابزارهای خلاقانه تری (در مقایسه با فقط بده و بستان در روابط قراردادی فروش)، برای تعامل و مواجهه با مصرف کنندگان شان بوده اند.

 

 این  تغییر مسیر به سوی بازاریابی تعاملی موجد این فرصت برای مصرف کنندگان بوده است تا کالاها و خدمات را قبل از تصمیم گیری برای خرید، مورد بررسی و تجربه قرار دهند. این پدیده جدید به عنوان تولد بازاریابی حسی که وسیله ارتباطی متمرکز بر ایجاد تجربیات تک به تک برای افراد و اشتغال مصرف کنندگان در سطحی عمیق تر و بیاد ماندنی تر است، قلمداد گردید. بازاریابی حسی به یکپارچه سازی برندها با سبک زندگی انسانها و افزودن ارزش به تجربه مصرف کننده از برند اشتغالی مربوط می شود. برعکس بازاریابی رسانه ای قراردادی که به نحوی بی ادبانه در زندگی و فعالیتهای مصرف کننده مداخله کرده و او را از فعالیتهای خود نظیر پخش آگهی در میان فیلم یا ... باز می دارد. نگاه بازاریابی حسی به مصرف کننده، نگاه عقلی(شناختی) و حسی(هیجانی) است(با محوریت نیمکره سمت راست مغز) که به ایجاد تجربه ای مفرح برای وی ارتباط پیدا می کند.

این تغییر شدید رویکرد بازاریابها متأثر از دو پیشرفت اصلی در صحنه وسیع تر کسب و کار بوده است :

1- توسعه همه جانبه فناوری اطلاعات و ارتباطات

 

امروزه، مصرف کنندگان بیش از هر زمان دیگر متکی به تکنولوژی و فناوری هستند. روزهائی که سوپر کامپیوترها در اتاقهای مخصوص و بزرگ نگاهداری می شدند به سر آمده است. عصر جدید اطلاعات اثبات کرده است که مصرف کنندگان از طریق ابزارهای بسیاری نظیر رایانه های تاشو(لپ تاپ)، گوشی های موبایل، و غیره به اطلاعات دسترسی پیدا می کنند و در شاهراه اطلاعات قرار می گیرند. امروزه هر مصرف کننده برابر است با یک شماره موبایل و یک آدرس ایمیل که از هر جای دنیا قابل دسترس است. برخی حتی جلوتر هم رفته اند و وب سایت یا وبلاگ خود را برای میزگردهای گروهی و شبکه های اجتماعی، راه اندازی کرده اند. کانالهای اینترنت، شبکه های اجتماعی، ارتباطات تلفن سیار، و غیره همگی ثابت کرده اند که مصرف کننده نه تنها با "سرزمین عجایب" مرتبط است بلکه حتی بیشتر از "جو" چند دهه قبل اطلاعات دارد.

 

 امروزه بسیاری از سازمانها به افتتاح "شعب" خود در زندگی دوم اقدام می کنند تا حتی قبل از آنکه بتوانند یک زندگی واقعی در مورد تصمیم "خرید" بسازند به تصرف اذهان مشتریان خود نائل آیند. امروزه وبسایتهای تجاری بیش از هر زمان دیگر تعاملی و اطلاعاتی بوده و در مورد کالاها و خدمات شان به مشتریان بسیار حساس خود، اطلاعات ارائه می کنند. بنابراین پیشرفت تکنولوژی اطلاعاتی و ارتباطی موجب شده است تا مردم و شرکتها به یکدیگر متصل شده و در ایجاد یک جهان تجربی و حسی با یکدیگر سهیم شوند.

2- برتری برندها

 سازمانها به سرمایه گذاریهای سنگینی در حوزه برند و ایجاد هویت برای کالاها و خدمات خود اقدام کرده اند. امروزه ما دارای برندهای سمبلیک بسیاری نظیرCoke ،Nike،IBM،Apple،IKEA و غیره هستیم که در پس طبقات محصول خود رشد کرده اند. همراه با برند سازی موضوع جنگ تعلق هیجانی نیز مطرح می شود. برندها به محصولات شخصیت و هویت می بخشند و با ابعاد هیجانی مصرف کنندگان ارتباط و اتصال برقرار می کنند.امروزه برندها به شایستگی های اصلی سازمانها تبدیل شده اند آنجا که قوت برند کالا یا خدمت فعلی به دیگر طبقات کالاها یا خدمات گسترش و تسری پیدا می کند. این به مفهوم ایجاد وفاداری به برند نیز هست. این وفاداری به برند در مقابل کیفیت محصول (ویژگی در برابر مزایا) است. در دنیائی که برندها حاکمیت دارند، محصولات دیگر دسته هائی از مشخصات وظیفه ای نیستند، بلکه ابزارهائی برای تهیه و گسترش تجربیات مشتری هستند.

 

این پدیده های جدید نشانگر علائم و نشانه های یک رویکرد کاملاً نوین در بازاریابی (اگر نه در کل کسب و کار) به حساب می آید. مطابق با اظهار Bernd Schmitt، یکی از بزرگان بازاریابی حسی و از استادان مدرسه عالی کسب و کار دانشگاه کلمبیا، بازاریابی حسی با چهار ویژگی مهم قابل تمایز است:

 

·        تمرکز بر تجربیات مصرف کننده

 

·        مصرف را یک تجربه به هم پیوسته و کلی دانستن

 

·        به رسمیت شناختن هر دو محرکهای عقلی و هیجانی برای خرید و مصرف

 

·        استفاده از متدولوژیهای متنوع و گوناگون

 

وی سپس توضیح می دهد که بازاریابها می توانند از سازه های حسی استراتژیک (SMEs) برای ایجاد انواع مختلف تجربیات مصرفی برای مشتریان، استفاده کنند.

این سازه های حسی که در بازاریابی حسی مدیریت می شوند عبارتند از تجربیات حسی (SENSE) ، تجربیات احساسی (FEEL)، تجربیات شناختی خلاقانه(THINK)، تجربیات فیزیکی، رفتاری و سبک زندگی (ACT)،  و تجربیات هویت اجتماعی  ناشی از ارتباط با یک گروه مرجع یا فرهنگ (RELATE).

بنابراین بازاریابی حسی تنها نمایش، گردهمائی، تست نمونه یا سمپلینگ، نیست بلکه ایجاد تجربه هائی  کلی است که تجربه های افراد را به صورت یک سمفونی و آهنگ یا تصویری کلی، یکپارچه می کند. مفهوم بازاریابی حسی در اواخر قرن بیستم پا به عرصه گذارد اما بتدریج به فراموشی سپرده شد. با اینحال، اکنون دوباره به یک مفهوم مطرح برای سازمانها تبدیل شده است و شرکتها به دلایلی که راجع به آن در بالا گفته شد به طرز فزاینده ای بودجه های خود را به این روش اختصاص می دهند

 

10 نکته برای یکپارچه کردن کمپین های حسی

اجرای یکپارچه برنامه بازاریابی حسی، نیازمند رعایت گامهای گوناگونی است تا به موفقیت بیانجامد.در اینجا به ده گام مهم اشاره شده است:

1)     اولویت داشتن برنامه یکپارچه کردن: روند برنامه ریزی یکپارچه کردن کمپین حسی را به عنوان مهمترین اولویت بایستی در نظر گرفت.هر چه پیوندهای بیشتری را بین رسانه، داده ها، و تکنولوژی با کمپین های حسی بر قرار کنیم، امکان توفیق برنامه را افزایش داده ایم.

2)     پیوستگی و هماهنگی استراتژیکی: وجود هماهنگی و یکنواختی در سراسر کمپین از اهمیت بالائی برخوردار است. باید مواظب  بارگذاری بالا برای هر رسانه، باشیم و از این کار جلوگیری کنیم. اینکه بدانیم هر رسانه چگونه با استراتژی کلی کمپین هماهنگ می شود و نقش خود را ایفا می کند، کافی خواهد بود و ما را به نتایج مورد نظر خواهد رساند.

3)     پیوستگی و هماهنگی پیام : وجود یک پیام در سراسر کمپین به عنوان بخش غیر قابل انفکاک هر کمپین حسی به حساب می آید. هر رسانه به روش خود با مخاطب هدف، ارتباط بر قرار می کند. همان ویژگی ها و فایده ها، همان ارزش آفرینی و نواخت یا آهنگ، بایستی در سراسر تاکتیکها و در کل کمپین مراعات شود.

4)     پیوستگی و هماهنگی خلاّق : اینجا هم مانند هر برنامه بازاریابی دیگر، خلاقیت به عنوان عامل اصلی جلب توجه و ایجاد ذهنیت مشتریان هدف شناخته می شود. حتماً شنیده اید که عقل مشتری به چشمش است. آنها با استفاده از نشانه هائی که قبلاً تجربه کرده اند ، اقدام به خرید می کنند. با کنترل خلاقانۀ رنگ، طرح، تصویر، موضوع و هویت، و یکپارچگی، کمپین حسی به یاد ماندنی و اثرگذار می شود.

5)     اجراء و گزارشهای مقایسه ای (بین آنچه باید می شد و دارد می شود) : کلیه شاخص ها و ابزارهای اندازه گیری و ردگیری بایستی مستقر شود. زیر ساخت کمپین متأثر از تعداد ابزارهای اندازه گیری و گزارش دهی می باشد که در مراحل اولیه برنامه ریزی پیش بینی شده است تا به هنگام اجراء از هر گونه خلل و انحراف به سرعت جلوگیری شود.

6)     سناریوی کل برنامه تجربۀ برند را به دقت بازبینی کنیم: بازبینی و اطمینان پیدا کردن از اینکه کل داستان یکنواخت است و همۀ اجزاء بدرستی در کنار هم کار می کنند، بسیار مهم است؛ اینکه مشتریان چه چیزهائی را می بینند و تجربه می کنند و مشغول می شوند؟ داده ها در هر مرحله چگونه جمع آوری می شود؟ رفتارهای دلخواه را چگونه پاداش می دهیم؟ برنامه بازاریابی کمپین ، پس از آخرین تعامل چگونه تداوم پیدا می کند؟

7)     آموزش: زمان کافی در اختیار لیدر(رهبر) و طراحان کمپین قرار دهید تا به آموزش عوامل مجری کمپین اعم از مدیران میدانی، سفرای برند و تیم های پشتیبانی بپردازند. ممکن است یک عنوان کار جدید تهیه شود یا تغییر پیدا کند و مورد تجدید نظر قرار بگیرد، اما ارتباط با مشتریان بایستی در بالاترین کیفیت برقرار شود. این افراد به صورت چهره به چهره با مشتریان، مصرف کنندگان، و تأمین کنندگان یا دیگر ذینفعان برند ما در ارتباط هستند لذا نقشی که ایفا می کنند همانند یک تیزر تبلیغاتی "زنده" است.

8)     ارتباطات: ایجاد سیستم های ارتباطی متقاطع می تواند مهمترین عنصر تضمین کننده موفقیت کمپین حسی در هنگام طراحی، یکپارچه سازی و اجراء باشد. ویژگی یک برنامۀ خوب بازاریابی از جمله یک کمپین حسی، وجود ارتباطات روشن و واضح در بین دپارتمانهای درون سازمانی و نیز با شرکت مجری است.

9)     تعهد و پاسخگوئی: زمانی که یک کمپین افتتاح می شود، تمامی ابعاد مرتبط با آن مهم می شوند، لذا به همین دلیل است که پاسخگوبودن در برابر کلیه ابعاد و پی آمدهای یک کمپین می تواند از اهمیت برخوردار باشد. بزرگترین نتیجه حاصل از یک کمپین(اثرگذاری بر رفتار مصرف کننده) در تجربۀ زندۀ برند توسط مشتری که حاصل یک تعامل رو در رو می باشد، حاصل می شود.

10) دانش و تجربه: شرکت مجری کمپین حسی، سفرای برند، و منابع اثر گذار داخلی را با دقت وسواس آمیزی انتخاب کنیم. این یعنی افرادی را انتخاب کنیم که ارزش تعامل چهره به چهره و برگزاری کمپین حسی را در بازاریابی درک کرده باشند. این موضوع به غلبه بر موانع فروش کمک می کند.

تهیه  و تنظیم عادل بیات: انتشارات مبلغان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۴ ، ۰۸:۵۴
hasan sabilan ardestani
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۴ ، ۰۹:۱۹
hasan sabilan ardestani

شرکت‌های بزرگ اهمیت برند را درک کرده‌اند. امروزه، در عصر افراد، شما باید برند خودتان باشید. ببینید چطور می توانید مدیرعامل خودمان باشیم.

نوشته تام پیترز
ترجمه امی جمالیان

این یک دنیای کاملا جدید است.

اون cross-trainer که داری– اونی که با صدای خش خش، خودش رو متمایز کرده و اینطوری به همه می‌گه کیه که برندگذاری شده؟ اون ماگ قهوه‌ مسافرتی که همه جا با خودت می‌بری – اه، تو یه زن استارباکسی هستی! یا اون تی‌شرتت که رو آستینش یه «Champion C» داره …، اون جین آبی که روش علامت Levis داره….. بله، شما برندگذاری (مارک‌دار) شدید.

الان برای من -و شما- زمان اون رسیده که نگاهی بندازیم به درس‌هایی از برندهای بزرگ، درسی که برای هرکسی که علاقه داره بدونه در دنیای کاری جدید چطور رو پای خودش واسته، درسته .

بدون در نظر گرفتن سن، موقعیت شغلی، بدون در نظر گرفتن کسب‌وکاری که ما در اون حضور داریم، تمام ما باید اهمیت برند را بدانیم. ما مدیرعاملان شرکت خودمان هستیم. برای باقی ماندن در کسب‌وکار، مهم‌ترین کار ما این است که بازاریاب ارشد باشیم برای برندی که شما نام دارد.

این به همین آسانی – و به همین سختی است . و این گریزناپذیره.

شرکت‌های بزرگ و قوی ممکن است هر استارتاپی که چشمشان را می‌گیرد، بخرند یا آن‌ها را جذب کنند (Aquire) – ادغام کننده‌ها (mergers) در سال ۱۹۹۶ رکورد ثبت کردند. Hollywood ممکن است به فیلم‌های پرفروش علاقمند باشند و ناشران کتاب ممکن است بخواهند تنها بر روی کتاب‌های پرفروش سرمایه‌گذاری کنند. اما گول ظاهر را نخورید.

عمل واقعی در پایانی دیگر است: شانس واقعی این است که شما انسانی آزاد در یک فعالیت اقتصادی آزاد باشید، به دنبال اینکه بهترین فصل کاری خود را داشته باشید، به دنبال اینکه بهترین کارتان را انجام دهید و یک رکورد به یاد ماندنی از خودتان به جا بگذارید، و به دنبال ایجاد یک صدایی مثل تیک برند نایک (لوگوی برند نایک- برند لباس‌ها و کفش‌های ورزشی). چون اگر شما این کار را کنید، نه تنها به تمام فرصت‌های نوک دماغتان دست پیدا می‌کنید بلکه سهم قابل توجهی در موفقیت تیمتان خواهید داشت – شما برای کار بعدی در فصل بعدی، خودتان را در موقعیت خوبی قرار می‌دهید.

خبر خوب – که یک خبر خوب بزرگ است – این است که همه ما شانس این را داریم که به چشم بیاییم. هرکسی برای آموحتن، بهبود و ساختن مهارت شانسی دارد. هرکس شانسی دارد که برندی با ارزش باشد، که شایسته است راجع به آن صحبت کرد.

چه کسانی روند این قاعده کلی را درک کرده‌اند؟ شرکت‌های بزرگ. آن‌ها در زمان کوتاهی راه طولانی آمدند؛ تنها ۴ سال پیش بود، اگر بخواهیم دقیق باشیم ۲ آوریل ۱۹۹۳، زمانی که فیلیپ موریس (Philip Morris) قیمت سیگار مارلبرو (Marlboro) را به هر پاکت ۴۰ سنت کاهش داد. آن روز جمعه بود. وروز دوشنبه، ارزش بازار سهام شرکت‌های بسته‌بندی ۲۵ میلیارد دلار سقوط کرد. همه موافق بودند: برندها محکوم بودند.

امروزه برندها همه‌چیز هستند، انواع محصولات و خدمات – از شرکت‌های حسابداری گرفته تا سازندگان کفش‌های کتانی و رستوران‌ها – سعی دارند متوجه شوند چطور در گروه خودشان برتر شوند و به برندی  تبدیل شوند که مردم به اندازه تامی هیلفایر (Tommy Hilfiger) راجع به آن صحبت کنند.

دیگر چه کسانی این را درک کرده‌اند؟ تک تک صاحبان وب‌سایت‌ها. در واقع، وب با روش مستقیم‌تری نسبت به هر محصول بسته‌بندی یا مصرفی دیگری می‌تواند به برندسازی کمک کند. این چیزی است که وب می‌گوید: هرکس می‌تواند یک وب‌سایت داشته‌باشد. و امروز چون هرکسی می‌تواند … هرکسی یک وب‌سایت هم دارد! خوب شما چطور می‌دانید که کدام وب‌سایت ارزش دیدن را دارد، کدام سایت را bookmark کنید، کدام سایت‌ها ارزشش را دارند که آن‌ها را بیش از یک بار بخوانید؟ پاسخ این است: برندسازی. وب‌سایت‌هایی که به آن‌ها باز می‌گردید همان وب‌سایت‌هایی هستند که به آن‌ها اعتماد کرده‌اید. آن‌ها وب‌سایت‌هایی هستند که نام برندشان به شما می‌گوید که زمان شما ارزش بازدید از آن‌ها را دارد – دوباره و دوباره. برندا نویدی است از ارزشی که دریافت خواهید کرد.

این راجع به فراگیرترین اپلیکیشن وب – ایمیل – هم صدق می‌کند. زمانی که همه ایمیل دارند و هرکسی می‌تواند به شما ایمیل بفرستد، چطور تصمیم می‌گیرید پیام چه کسانی را بخوانید و به کدام‌ها زودتر پاسخ دهید –  چه ایمیل‌هایی بدون خواندن وارد سطل آشغال ایمیل‌ها می‌شوند؟ پاسخ: برندسازی شخصی. نام فرستنده ایمیل به اندازه خود برند مهم است – نام فرستنده، خود برند است – درست مانند نام وب‌سایتی که شما بازدید می‌کنید. این نویدی است از ارزشی که شما بابت زمانی که برای خواندن آن پیام می‌گذارید،دریافت خواهید کرد.

هیچ‌کس اهمیت برند را بهتر از شرکت‌هایی که برندسازی انجام می‌دهند نمی‌داند. برای اینکه بدانید برندسازی شخصی و شرکتی چگونه است، به مک‌کنزی (McKinsey ) یا آرتور اندرسون (Arthur Andersen) نگاه کنید. تقریبا هر شرکتی که  سرویس حرفه‌ای ارائه می‌دهد با همین مدل کسب‌وکار، کار می‌کند.تقریبا هیچ دارایی سخت (hard assets)ندارند – حدس من این است که آن‌ها تا آن جا که می‌شود وسایل را اجاره می‌کنند تا صاحب چیزی نباشند.  آن‌ها داریی‌های نرم (soft assets) زیادی دارند – این دارایی‌ها مردم هستند، ترجیحا باهوش، با انگیزه و با استعداد. و آن‌ها درآمد بزرگی دارند – و سود باور نکردنی.

آن‌ها همینطور فرهنگ کاری و فرهنگ زندگی خیلی واضحی دارند. شما استخدام می‌شوید، کار خود را شروع می‌کنید، عضو یک تیم می‌شوید – و به زودی یاد می‌گیرید چطور ارزش را به مشتری ارائه کنید. در طول مسیر، شما چیزهایی یاد می‌گیرید و مهارت‌ها و قابلیت‌هایتان را ارتقا می‌دهید، از این پروژه به آن پروژه می‌روید. و اگر واقعا باهوش هستید خودتان می‌فهمید که چطور خودتان را ازآن آدم باهوش‌هایی که با کت‌وشلوارهای ۱۵۰۰ دلاری، لپ‌تاپ‌های فوق‌العاده قوی و رزومه‌های تر و تمیز در شرکت می‌چرخند، جدا کنید.(یعنی خودتان متوجه می‌شوید وجه تمایز شما و این آدم‌ها چیست)

اگر شما واقعا باهوشید، در طول مسیر، متوجه می‌شوید که برای ایحاد یک نقش متمایز برای خودتان به چه چیزی احتیاج دارید – شما یک پیام و یک استراتژی برای ترویج برندی که شما نام دارد ایجاد می‌کنید.

چه چیزی شما را متفاوت می‌کند؟

از همین الان شروع کنید: از این لحظه به بعد شما راجع به خودتان جور دیگری فکر خواهید کرد! شما یک «کارمند» جنرال موتور (General Motors)، یکی از خدمه‌ «جنرال میلز» (General Mills) نیستید، یک کارگر «جنرال الکتریک» (General Electric) نیستید و یکی از منابع انسانی جنرال دینامیک (General Dynamics) هم نیستید! (اووووه! اون‌ها کارشون دراومده!) جنرال‌ها را فراموش کنید.(این جنرال‌ها یحتمل ایهامی داشته به اینکه چیزهای کلی رو فراموش کنید) شما برای تمام زندگیتان به هیج شرکتی تعلق ندارید. و وابستگی شما به هیچ کار و مقامی نیست. عنوان شغلی شما را تعریف نمی‌کند و شما هم محدود به تعریف شغلتان نیستید.

از امروز شما یک برند هستید.

شما به بزرگی برندهایی مثل نایک، کوکاکولا، پپسی، یا بادی شاپ هستید. برای شروعِ فکر کردن مثل مدیر برندسازی شرکت مورد علاقتان، از خودتان سوالی بپرسید شبیه سوالی که یکی از مدیران برندهایی مثل کوکاکولا، پپسی یا بادی‌شاپ از خودشان پرسیدند. محصول یا خدمات ما چه چیزی دارد که باعث می‌شود متفاوت باشد؟ به این سوال با ۱۵ کلمه یا کمتر جواب بدهید. زمان بگذارید و جواب خودتان را روی کاغذ بنویسید. و زمان بگذارید و بخوانیدش. چندین بار.

اگر جواب شما باعث نشد چشم‌های مشتری‌های آینده برق بزند یا یک مشتری راضی قدیمی حاضر نشد به شما رای اعتماد بدهد یا – در بدترین حالت – خودتان جذب آن جواب نشدید، شما دچار مشکل بزرگی شدید. الان زمان آن رسیده که درباره برندتان به طور جدی  فکر کنید و برای آن انرژی بگذارید تا خودتان را به عنوان برند تصور کنید و روی خودتان کار کنید.

با شناسایی کیفیت‌ها و مشخصاتی شروع کنید که شما را از رقیبانتان – یا همکارانتان – متمایز می‌کند.  این اواخر- این هفته – شما چه کرده‌اید که خودتان را فوق‌العاده جلوه داده‌اید؟ مشتریان و همکاران شما چه چیزی را بزرگ‌ترین و شفاف‌ترین قدرت شما می‌دانند؟ قابل توجه‌ترین صفت شخصیتی شما چیست(چیزی که ارزش دارد به آن اشاره کرد)؟

به مقایسه برند شما و برند X برگردیم – روشی که شرکت‌های بزرگ برای ایجاد برندشان استفاده می‌کنند. مدل استانداردی که آن‌ها استفاده می‌کنند ویژگی-منفعت (feature-benefit) است. هر ویژگی از محصول یا خدمات آن‌ها یک منفعت قابل تشخیص و متمایز برای مشتریانشان دارد.یک ویژگی برجسته فروشگاه دپارتمانی نورداستورم(Nordstorm) سرویس شخصی‌سازی شده است که برای مشتریان حسابی خرج می‌کند. منفعت برای مشتری: احساس مورد توجه قرار گرفتن – در کنار انتخاب‌های متعدد از فروشگاه‌های دپارتمان مختلف.

خوب این «مدل ویژگی-منفعت» که برندی به نام شما پیشنهاد می‌دهد چیست؟ آیا شما کارتان راهمیشه  سر وقت تحویل می‌دهید؟ مشتریان داخلی  خارجی شما سرویسی قابل اعتماد و قابل اطمینان دریافت می‌کنند که نیازهای آن‌ها را برطرف می‌کند. آیا شما مشکلات را پیش بینی می‌کنید و قبل از اینکه دجار بحران شوید آن‌ها را رفع می‌کنید؟ مشتریان شما پول جمع می‌کنند و از داشتن شما در تیمشان سر درد می‌گیرند؟ آیا همیشه پروژه‌هایتان را با بودجه تخصیص داده شده تمام می‌کنید؟ من نمی‌توانم یک مشتری از یک سرویس حرفه‌ای نام ببرم که به خاطر اضافه شدن هزینه‌ها قاطی نکرده باشد.

قدم بعدی این است که تمام توضیحات معمول که کارمندان و کارگرها برای جاگرفتن در ساختار سازمانی استفاده می‌کنند را کنار بگذارید. عنوان شغلی خود را فراموش کنید. از خودتان بپرسید: من چه کار می‌کنم که ارزشی قابل توجه، سنجش‌پذیر، متمایز وقابل اطمینان را اضافه می‌کند؟ توصیف شعلی خود رو فراموش کنید. از خودتان بپرسید: من چه کار می‌کنم که بیش از همه به آن افتخار می‌کنم؟ بیشتر از همه، استانداردهایی که تا الان با استفاده از آن‌ها در کارتان پیشرفت کردید را فراموش کنید. «نردبان ترقی» را آتیش بزنید و از خودتان بپرسید: من چه چیزی به دست آوردم که می‌توانم بدون خجالت راجع به آن حرف بزنم و به خودم افتخار کنم؟ اگر قرار باشد یک برند باشید، باید روی کاری تمرکز کنید که با انجامش ارزش اضافه می‌کنید، به آن افتخار می‌کنید و مهم‌تر از همه بی رو درواسی از آن برای اعتبارسازی برای خودتان استفاده می‌کنید می‌سازید.

زمانی که این کار را انجام دادید، بشینید و یک سوال دیگر از خودتان بپرسید که برندتان را تعریف کنید: من میخواهم برای چه چیزی معروف بشوم؟؟ درسته، شهرت!

ارائه برای شما چیست؟

خوب این یک کلیشه است: استیک را نفروشید، صدای جیلیز و ویلیزش را بفروشید (don’t sell a steak, sell a sizzle). این اصلی است که برند همه شرکت‌ها کاملا درک می‌کنند. از برنامه فروش از طریق نامه استیک اوماها (Omaha Steaks) گرفته تا کمپین تبلیغاتی «ما آدم‌های معمولی هستیم» وندیز (Wendy’s). قدرت مهارت‌های شما و جایگاه ویژگی-منفعت هیچ اهمیتی ندارد، شما باید در هر صورت برند خودتان را بازاریابی کنید – برندتان را به مشتریان، همکاران و شبکه مجازی از همکارانتان معرفی کنید.

برای بیشترین کمپین‌های برندسازی، اولین قدم دیده شدن است. اگر شما جنرال موتورز، فورد یا کرایسلر (Chrysler) نیستید، یعنی برای به دست آوردن میلیون‌ها «بازدید» در بازار مصرف کننده باید به جنگ تبلیغات تلوزیونی و چاپی بروید. اگر خودتان را برند می‌کنید،شما هم برای دیده شدن همین نیاز را دارید – فقط بدون بودجه.

پس چطور برند شما را بازاریابی کنید؟

هیچ محدودیتی در راه‌هایی که می‌توانید پروفایل خودتان را افزایش دهید وجود ندارد. شب کاری کنید! در یک پروژه دیگر داخل سازمانتان عضو شوید، فقط برای اینکه خودتان را به همکاران جدید معرفی کنید و مهارت‌های خود را به آن‌ها نمایش دهید – یا روی مهارت‌های جدید کار کنید. یا اگر می‌توانید دوام بیاورید خارج از وقت هم کار کنید و با یک گروه کاملا جدید روی یک پروژه از راه دور کار کنید. اگر آن‌ها راجع به شما به بقیه بگویند، در واقع به شما کمک می‌کنند تا همه بدانند که شما چه فرد قابل توجهی هستید.

اگر آن ایده‌ها پاسخگو نبودند، تدریس در یک کلاس اجتماعی برای بزرگسالان را امتحان کنید یا حتی در شرکت خودتان. به این طریق شما یک متخصص به نظر می‌آیید، خود را به عنوان یک آدم ح رفه‌ای نشان می‌دهید و احتمال اینکه مردم با درخواست‌های بیشتری پیش شما برگردند را افزایش می‌دهید و شما در کل فرصت‌های بیشتری برای خود می‌سازید.

اگر در نویسندگی بهتر از تدریس هستید، سعی کنید یک ستون برای یکی از روزنامه‌ها یا مجله‌های محلی بنویسید. و زمانی که می‌گویم محلی منظورم همان محلی است. نیازی نیست شما در صفحه اصلی نیویورک تایمز بنویسید تا امتیازی کسب کنید. روزنامه‌های احتماعی، حرفه‌ای و حتی انتشارات داخل سازمانی فضای خالی برای پر کردن دارند. به محض اینکه شروع کردید، و رکوردی برای خودتان ثبت کردید – و کلیپس‌های دیگری که می‌تونید برای به دست آوردن شانس بیشتر استفاده کنید.

و اگر در سخنگویی یا سخن‌وری از تدریس یا نویسندگی بهتر هستید، سعی کنید در یک پنل گفتگو در یک کنفرانس وارد بحث شوید یا برای ارائه در یک ورک‌شاپ ثبت‌نام کنید. دیده شدن راه‌های بسیار جذابی دارد: سخت‌ترین بخش آن شروع است. اما چند تا پنل گفتگوی خوب به شما شانسی سخنرانی به تنهایی را نیز می‌دهد – و از اینجا چند قدم کوچک تا قرارداد سالیانه فاصله دارید.

نکته مهم دوم این است که درباره کمپین دیده شدن خودتان به خاطر داشته باشید این است که: این‌ها همه موثرند. زمانی که شما برند خودتان را ترویج می‌دهید، تمام کارهایی که انجام می‌دهید – و تمام کارهایی که انتخاب می‌کنید انجام ندهید – ارزش و شخصیت برند و را مطرح می‌کند. از نوع صحبت کردن با تلف نو نحوه پاسخ دادن به ایمیل‌ها گرفته تا روشی که جلسه کاری می‌گذارید همگی بخشی از پیام بزرگتری هستند که شما راجع به برندتان می‌فرستید.

این یکی از اجزای این ماده است: چه باید بگویید و چقدر خوب باید بگویید. اما این همینطور یکی از اجزای استایل هم هست. در اینترنت، ارتباطات خود را با نوشتن یک خط با استفاده از تکنولوژی برقرار می‌کنید؟ در ملاقات، آیا صحبت‌هایتان کوتاه و مرتبط با موضوع است؟ این حتی به سطح کارت ویزیت برند شما نیز می‌رسد: آیا شما یک لوگوی جالب‌انگیز برای کارتتان طراحی کرده‌اید؟ آیا با قدردانی از طراحی نشان داده‌اید که – در این دنیای شلوغ – به بسته‌بندی اهمیت می‌دهید؟

رمز موفقیت هر کمپین برندسازی شخصی «بازاریابی دهان به دهان.» شبکه دوستان شما، همکاران و مشتریان شما مهم‌ترین بخش بازاریابی شماست. چیزی که آن‌ها راجع به شما می‌گویند و سهم شما از بازار در نهایت به عنوان ارزش برند شما ارزیابی می‌شود. پس حقه بزرگ برای ایجاد برند شما یافتن راه‌هایی برای گستردش آگاهانه شبکه همکارانتان است.

قدرت واقعی شما چیست؟

اگر می‌خواهید رشد کنید، شما باید با قدرت – خودتان- به سمت این شرایط بروید. درس کلیدی: قدرت کلمه کثیفی نیست!

در واقع، قدرت در بیشتر مواقع، به شکل بدی اشتباه برداشت شده است و از قابلیت‌های آن به اشتباه استفاده می‌شود. من درباره نوع متفاوتی از قدرت صحبت می‌کنم – به نسبت آن چه همیشه درباره آن حرف می‌زنیم. این قدرت نردبان نیست که چه کسی در بالا رفتن از آن بهتر است. این به آن معنی نیست که هرکس دفتر بزرگتری دارد قدرتمند تر است یا هرکس عنوان جالب‌انگیزناک‌تری دارد قدرتمندتر است.

این قدرت تاثیرگذاری است.

این برای ساختن جادویی‌ترین عامل در حوزه مشخص شماشناخته شده‌است. این قدرت شهرت است. اگر شما یک محقق بودید، شما آن را با تعداد کسانی  که مقاله شما را دیده‌اند اندازه‌گیری می‌کردید، اگر یک مشاور بودید، شما آن را با تعداد مدیرعاملانی که کارت ویزیت شما را در جیبشان (رولودکسشان) دارند اندازه می‌گرفتید. (و بهتر از همه، تعداد ضربان قلبی که برای شما می‌زند)

قدرت گرفتن و استفاده از آن – ذیرکانه، با مسئولیت و بله، قدرتمند – مهارت‌های ضروری برای رشد برند شما هستند. یکی از موضوعاتی که ما رابه سمت برندها جذب می‌کند، قدرت پروژه آن‌هاست. به عنوان یک مصرف کننده، شما می‌خواهید با برندهایی که حضور قدرتمندشان روی شما تاثیر می‌گذارد.

در محیط کارهم این چنین است. ابزارهای قدرتی وجود دارند که ارزش استفاده دارند – بدون اینکه به نظر خود شیفته و خود بزرگ پنداربیاید. شما می‌توانید این را از راه‌های کوچک و آرام انجام دهید. آیا در تیم شما برنامه‌ریزی ملاقات‌هایی با کارایی بالا سخت است؟داوطلب برای نوشتن دستور کار جلسات بعدی. شما با تیم صحبت می‌کنید و تصمیم میگیرید چه چیز در دستور کار باشد یا نباشد. دنبال موقعیتی باشید که بتوانید گزارش جلسه را بنویسید – چون دستی که خودکار را می‌گیرد (یا بر روی کیبورد می‌زند) باید تاریخچه شرکت را بنویسد یا دست کن آن را شکل دهد.

از آن مهم‌تر، قدرت بیشتراز همه موضوعی از آگاهی است. اگر شما می‌خواهید مردم شما را برندی قدرتمند ببیند، مثل یک رهبر ارزشمند رفتار کنید. زمانی که شما مثل برند خودتان فکر می‌کنید، شما برای رهبر بودن احتیاجی به اجازه(تعریف) چارت سازمانی ندارید. در واقع شما یک رهبرید. شما خودتان را رهبری می‌کنید!

یک کلید برای رشد قدرتتان این است که این واقعیت ساده که ما در دنیای پروژه‌ها زندگی می‌کنیم را تشخیص دهید. تقریبا تمام کارهای امروزه در قالب پروژه برنامه‌ریزی می‌شود. دنیایی بر اساس پروژه دنیای برای رشد برندتان ایده‌آل است: پروژه‌ها با ارائه زنده می‌ماند و زمانی که تمام می‌شود شما را با braggables تنها می‌گذارند. اگر شما دست کم ۷۰٪ از وقتتان را صرف پروژه نمی‌کنید، ایحاد پروژه، یا مرتب کردن کارهایتان در پروژه، شما خیلی غمگینانه در گذشته زندگی می‌کنید. امروز شما باید در پروژه‌ها فکر کنید، نفس بکشید، رفتار کنید و کار کنید.

دنیای پروژه‌ها این را برای شما آسان می‌کند که قدرت برندتان را ارزیابی و تبلیغ کنید. یک بار دیگر مثل غول‌های صنعت فکر کنید.خودتان را یک مدیر برندسازی در پروکر و گمبل تصور کنید: زمانی که به ارزیابی برندتان نگاه می‌کنید، چه چیزی می‌توانید اضافه کنید تا قدرت برند و احساس حضورتان را بیشتر کند؟ آیا بهتر است با فرمت ساده‌تری کار کنید – برداشتن پروژه‌ای که  به طور تدریجی به مهارت‌ها و دست یافته‌های شما اصافه می‌کند؟ یا بهتر این با یک محصول کاملا جدید کار کنید؟ زمان آن فرا رسیده که چند سالی را آن طرف آب‌ها سپری کنید و از منطقه راحتی خود حارج شوید‌ و یک چیز جدید پ کاملا متفاوت امتحان کنید؟

هر تصمیمی که بگیرید، شما باید قدرت برندتان را یک تمرین در رزومه جدیدتان نگاه کنید؛ مدیریت – تمرینی که شما یک بار برای همیشه و برای «رزومه» انجام می‌دهید. شما دیگر یک رزومه قدیمی ندارید! شما یک بروشور بازاریابی برای برند خودتان دارید. به جای لیستی از عناوین و جایگاه‌ها، بروشور بازاریابیتان مهارت‌های شما، پروژه‌هایی که تمام کرده‌اید، اغراق‌هایی که می‌توانید اعتبارشان را داشته باشید . خودتان را در معرض دید قرار می‌دهد. و درست مثل هر بروشور بازاریابی خوبی که دیده‌اید، این هم به به روزرسانی مداوم نیاز دارد تا رشد برند شما را نشان دهد.

آینده (برند) شما چیست؟

تمام شد. هیچ نردبان دیگری وجود ندارد. کارها دیگر آنگونه پیش نمی‌روند. خطی بودن تمام شده است. کار کردن در این روزها مانند بازی منچ یا حتی مار و پله پر از حرکت است و شما به دلایل مختلف به جلو یا عقب می‌روید. یک شغل مجموعی از پورتفولیوهای شما از پروژه‌هایتان است که باعث شده‌اند شما مهارت‌ها و تخصص جدید بیاموزید. علاوه بر این همکارانتان را گسترش داده‌اید و به طور مداوم برند خودتان را از نو ساخته‌اید.

همانطور که شما مسیر «شغل خود» را می‌سازید به خاطر داشته باشید آخرین چیزی که می‌خواهید مدیر بودن است. مثل «رزومه»، «مدیر» هم منسوخ شده‌است. رزومه تقریبا هم معنی «شغل بی پایان» است. چیزی که شما می‌خواهید کمی از پروژه‌های هیجان انگیز، چالش برانگیز و فعال است. زمانی که شما به پیشرفت کاریتان بیرون از پروژه فکر می‌کنید، دنبال کردن مسیر، نه تنها سخت است بلکه کاملا نامرتبط هم هست.

به جای برده ساختن از خودتان در مفهوم نردبان شغلی، خودتان را از نو بسازید. از نوشتن هدف خودتان شروع کنید، تا این هدف شما را به عنوان مدیرعامل سازمان شما، راهنماییتان کند. به چه چیزی علاقه دارید؟ یادگرفتن ایده‌های جدید؟ شناخته شدن به عنوان جادوگر فنی به خاطر مهارت‌هایتان؟ کار کردن روی یک ایده و به بازار رساند آن؟ تعریف شما از موفقیت چیست؟ پول؟ قدرت؟ شهرت؟ یا انجام کاری که به آن علاقه دارید؟ همانطوری که به این سوال‌ها پاسخ می‌دهید، مداوم در جستجوی کار یا پروژه‌ای باشید که با هدف شما سازگار باشد. هدفتان را هر ۶ ماه یک بار مرور کنید تا مطمئن شوید که هنوز آنچه را که نوشته‌اید باور دارید.

مهم نیست شما امروز چه می‌کنید، چهار چیز وجود دارد که شما باید خودتان را با آن‌ها بسنجید. اول، شما باید یک هم تیمی خوب باشید و از همکارانتان حمایت کنید؛ دوم، شما باید در کاری متخصص فوق‌العاده‌ای باشید که واقعا ارزشمند است. سوم، یک خیال‌پرداز بزرگ بین باشید – رهبر، معلم یا آینده‌نگر دوراندیش. چهارم، باید یک آدم بازاری (businessperson) باشید – در خروجی‌های عملی غرق شوید.

به همین سادگی است: شما یک برند هستید و مسئول برندتان هستید. هیچ راه مشخصی برای موفقیت وجود ندارد. و هیچ راه مشخصی برای ساخت برند شما هم وجود ندارد. به جز این راه: از امروز شروع کنید.

تام پیترز در مباحث نویسندگی، سخنرانی و تفکر درباره اقتصاد جدید، در جهان  پیشروست. او به تازگی یک CD-ROM به بازار عرضه کرده، «راهنمای نجات از کار تام پیترز» (Houghton Mifflin interactive). راب واکر به پروفایل برند در ستون‌های فرعی کمک کرده‌است.

منبع خبر: http://blogad.ir/%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF/




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۹:۴۷
hasan sabilan ardestani
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۹:۴۶
hasan sabilan ardestani

  در یک تعریف ساده ، تجارت الکترونیکی را می توان انجام هرگونه امور تجاری و بازرگانی به صورت Online و از طریق شبکه جهانی اینترنت بیان کرد. هدف از به کارگیری تجارت الکترونیکی، گسترش روش های قدیمی تجارت نیست، بلکه ارائه روش جدید در انجام امور بازرگانی محسوب می شود. به واسطه این روش جدید جوانان قادرند که محصولات و خدمات خود را به شکل تمام وقت به تمام خریداران در سراسر جهان مستقل از مرزهای جغرافیایی وملیت ها عرضه کنند. بسیاری از مردم، تجارت الکترونیکی را منحصر به خرید و فروش از طریق شبکه اینترنت می دانند، در حالی که این امر فقط بخش کوچکی از تجارت الکترونیک را تشکیل می دهد و این مفهوم اکنون گستره وسیعی از جنبه های مختلف تجاری و اقتصادی را دربرگرفته است. به سادگی می توان هر گونه تراکنش مالی، تجاری بین موسسات و افراد مختلف را در حیطه تجارت الکترونیک گنجاند. وقتی کاربران رایانه از یک سایت در شبکه اینترنت دیدن می کنند می توانند اطلاعات فراوانی نسبت به مشخصات محصول، اطلاعات خرید و.. بدست آورند. همچنین می توان اطلاعات جدید را فوراً در اختیار مشتریان قرار داد. چون شبکه، یک رسانه پاسخ مستقیم است، قابلیت فروش در آن بسیار بالاست. هزینه پایین تر نسبت به تبلیغات تلویزیونی و چاپ بروشورها و نیاز به کارکنان و فضای کاری کمتر در بخش تبلیغات از مزایای آن است. برای مشتریان نیز ارزش هایی از قبیل سهولت خرید، صرفه جویی زمانی ، توانایی مقایسه محصولات و هزینه پایین را دربردارد.
بر مبنای تعریفی که کنسرسیوم صنعتCommerce net  از تجارت الکترونیکی ارائه می دهد این نوع تجارت عبارت است از استفاده از کامپیوترهای یک یا چند شبکه برای ایجاد و انتقال اطلاعات تجارت که بیشتر با خرید وفروش اطلاعات، کالا و خدمات از طریق اینترنت مرتبط است. رسالت تجارت الکترونیکی فقط ارتباط نیست بلکه پی ریزی و تقویت روابط تجاری است. تجارت الکترونیکی در حال تغییر روش های تجارت خرید و حتی تغییر نحوه تفکر ماست. پس تعریف جامع تر از تجارت الکترونیک عبارت است از تبادل اطلاعات تجاری و فروش اطلاعات خدمات وکالا با استفاده از شبکه جهانی اینترنت.
تبلیغات اینترنتی در مفهوم عام هر نوع فعالیت برای معرفی محصول و خدمات با در نظر گرفتن آیتم های جذب مخاطب و تحریک حس کنجکاوی در اینترنت است.
تبلیغات همیشه به عنوان یک ابزار مهم و لازم در امر بازاریابی و تجارت مورد توجه بوده است. و به نوعی می توان گفت تبلیغات شناسه هر کالایی است و تا حد زیادی به مشتری برای شناخت کالا و انتخاب آن کمک می کند. در دنیای اینترنت هم این امر صادق است و تبلیغات در اینترنت باید اصولی و با هدف پیش رود تا از به هدر رفتن سرمایه و بوجود آمدن هزینه های اضافی جلوگیری شود و برای رسیدن به این امر هم تخصص و تجربه کافی لازم است.
تبلیغات الکترونیکی در مفهوم عام هر نوع فعالیت برای معرفی محصول و خدمات با در نظرگرفتن آیتم های جذب مخاطب و تحریک حس کنجکاوی در اینترنت است. تبلیغات همیشه به عنوان یک ابزار لازم و مهم در امر بازاریابی و تجارت مورد توجه بوده است و به نوعی می توان گفت تبلیغات شناسه هر کالایی است و تا حد زیادی به مشتری برای شناخت کالا وانتخاب آن کمک می کند. تاثیرگذاری تبلیغات اینترنتی مسئله ی بحث بر انگیزی است. تبلیغات اینترنتی از منابع مهم در آمدی شرکت های ارائه دهنده سرویس های اینترنتی است و  بسیارعمومی تر و به صرفه تر از تبلیغات سنتی محسوب میشوند. تبلیغات در اینترنت باید اصولی و با هدف پیش رود تا از به هدر رفتن سرمایه و به وجود آمدن هزینه های اضافی جلوگیری شود و برای رسیدن به این امر هم تخصص و تجربه کافی مورد نیاز است.
 

انواع تجارت الکترونیک
1.  تجارت Consumer to Consumer : انجام مزایده و مناقصه کالاها از طریق اینترنت در این گروه از تجارت الکترونیکی می گنجد نمونه ای از این نوع تجارت الکترونیکی که در حال حاضر به سرعت در حال رشد است را می توان در سایتebay  مشاهده کرد.
2.  تجارت Business to Administration : این نوع تجارت شامل تمام تراکنش های تجاری، مالی بین شرکت ها و سازمان های دولتی است. تامین نیازهای دولت توسط شرکت ها و پرداخت عوارض و مالیات ها از جمله مواردی است که می توان در این گروه گنجاند. این نوع تجارت الکترونیک در حال حاضر دوران کودکی خود را می گذارند ولی در آینده ای نزدیک و بعد از آنکه دولت ها به ارتقای ارتباطات خود به واسطه تجارت الکترونیکی توجه نشان دهند به سرعت رشد خواهد کرد.
3. تجارت Consumer to Administration : این گروه هنوز پدیدار نشده است ولی به دنبال رشد انواع B to C  وB to A دولت ها احتمالا تراکنش های الکترونیکی را به حیطه هایی همچون جمع آوری کمک های مردمی، پرداخت مالیات بر درآمد و هرگونه امور تجاری دیگری که بین دولت و مردم انجام می شود گسترش خواهند داد.
4. Business to Government : این نوع تجارت رد وبدل کردن اطلاعات تجاری بین تاجر تولید کننده و دولت است. تاجر تولید کننده، تصویر و توضیحات کالا را قرار می دهد وامکان تماس مستقیم با خود را با ارائه تلفن، فکس، پست الکترونیک و... ایجاد می کند. بعدا دولت به عنوان مصرف کننده برای واحدهای تحت پوشش خود کالا را خریداری می نماید. خرید و فروش در این سیستم به صورت عمده و ارسال و دریافت پول از طریق سیستم سنتی (عموما بانک هاست، همچنین حمل وتحویل کالا به روش سنتی (عموما از طریق کشتی، کانتینر یا هواپیما) است. مشخصه های عمده این نوع تجارت عبارتند از: حذف واسطه ها و دلال ها بین تولیدکننده و دولت. امکان جست وجو و تحقیق بسیار سریع برای دولت جهت دستیابی به کالای با کیفیت و بهای مناسب. امکان ارتباط مستقیم بین تولید کننده جهت دریافت نظرات دولت نسبت به کالای ارائه شده.
5. To Business Government : این نوع تجارت ردوبدل کردن اطلاعات تجاری بین دولت به عنوان تولیدکننده کالاو تاجر به عنوان خریدار کالاست. دولت به عنوان تولیدکننده کالا مشخصات و تصاویر کالا را در سایت خود قرار داده و تاجر به عنوان خریدار کالا عمل می کند ولی بدیهی است خود مصرف کننده نیست و وی در نظر دارد این کالا را به تنهایی یا به همراه کالاهای دیگر به مشتری مصرف کننده و به صورت تک فروشی بفروشد. حذف واسطه و دلال های بین دولت و تاجر امکان ارتباط مستقیم بین دولت و تاجر جهت دریافت نظرات تاجر نسبت به کالای ارائه شده.
6.  To Client Government : این نوع تجارت دریافت بهای خدمات و کالای تولید شده توسط دولت از مصرف کننده است. دولت به عنوان مصرف کننده یک سری خدمات و کالاهای انحصاری به مصرف کننده امکان پرداخت بهای آن را به صورت مستقیم (Online) می دهد. دریافت پول از طریق یک واسطه به نام سیستم بانکی تجاری (merchant account) انجام می شود. ارائه خدمات و کالاها به طریق سنتی انجام می شود. مشخصه بارز این نوع تجارت عبارتست از: پرداخت مبلغ مورد نیاز به سهولت و از پشت کامپیوتر شخصی خود با داشتن کارت قابل شناسایی سیستم بانکی تجاری و صرفه جویی در وقت و انرژی مثل پرداخت قبوض آب، برق، تلفن، گاز، مالیات و ...
7. تجارت Business to Business : این نوع تجارت رد و بدل اطلاعات تجاری بین دو تاجر یا دو شرکت می باشد. تاجر اول که خود تولیدکننده است و در سایت خود تصویر و توضیحات کالا را قرار داده و امکان برقراری تماس مستقیم خود را با ارائه تلفن، فاکس، پست الکترونیک و... ایجاد می کند. تاجر دوم که خریدار است ولی خود مصرف کننده نیست و درنظر دارد این کالا را به تنهایی یا به همراه کالاهای دیگر به مشتری مصرف کننده و به صورت عمده بفروشد. خرید و فروش در این سیستم به صورت عمده می باشد. ارسال و دریافت پول از طریق سیستم سنتی (عموما بانک ها و از طریق گشایش اعتبار) است. حمل و تحویل کالا به روش سنتی (عموما از طریق کشتی، کانتینر و یا هواپیما)ست. مشخصه های عمده این نوع تجارت سه مطلب است : حذف واسطه و دلال های بین تولید کننده و خریدار اصلی. امکان جست وجو و تحقیق بسیار سریع برای خریدار جهت دستیابی به کالای با کیفیت و بهای مناسب. امکان دریافت اطلاعات و نظرات خریدار جهت تولیدکننده پس از فروش کالا به این ترتیب می تواند کیفیت کالای خود را مطابق ایده های خریدار تغییر دهد. مثال این نوع تجارت در تجارت سنتی ایران مثل فروش کالای کارخانه های تولید لوازم خانگی به فروشگاه ها می باشد همچنین نمونه ای دیگر از این نوع تجارت، عملکرد شرکتی است که از این شبکه برای انجام سفارش به تولیدکنندگان دریافت پیش فاکتورو فاکتور خرید و همچنین پرداخت هزینه های استفاده از EDI انجام می شود ولی در واقع از پنج یا شش سال پیش به شکل امروزی خود درآمده است. شرکت Cisco یکی از اولین شرکت های بزرگی بود که در جولای ۱۹۹۶ سایت تجارت الکترونیکی خود را راه اندازی کرد، بعد از آنکه تلاش جدی بقیه شرکت ها برای چنین امری آغاز شد. یک ماه بعد Microsoft نرم افزار تجاری خود را که امکان انجام فروش از طریق اینترنت را می داد به بازار عرضه کرد. اکنون زمان آن بود که مسائل مالی و بانکی نیز مطرح شود. سپس IBM  یک سیستم شبکه اقتصادی راه اندازی کرد و شروع به بازاریابی برای استراتژی های تجارت الکترونیکی خود کرد. شرکت نیز با همکاری شرکتFirst Data Crop  و برای رقابت با IBM  سیستم MSFDC  را به بازار عرضه کرد. تجارت الکترونیک به سرعت در حال رشد بود.
8. تجارت Business to Consumer : بیشترین سهم در انجام تجارت الکترونیکی از نوع B To C را خرده فروشی تشکیل می دهد. تجارت بین فروشنده و خریدار که در حال حاضر جزو متداول ترین تراکنش ها در حیطه تجارت الکترونیکی بر روی اینترنت است و یک نوع B To C محسوب می شود این نوع تجارت به معنای ارتباط مستقیم مصرف کننده تنهایی با تاجر یا تولید کننده و پرداخت بهای کالا از طریق اینترنت می باشد. تاجر یا تولید کننده در سایت تصویر وتوضیحات وبهای کالا را قرار داده و امکان خرید آن را به صورت مستقیم (Online) را بری مصرف کننده ایجاد می کند. خرید و فروش در این سیستم به صورت تک فروشی می باشد. ارسال و دریافت پول از طریق یک واسطه به نام سیستم بانکی تجاری انجام می شود از سوی دیگر حمل کالا از طریق پست یا توسط خود شرکت انجام می گیرد.
مشخصه های عمده این نوع تجارت سه مطلب زیر است: حذف واسطه بین تولیدکننده ومصرف کننده، پرداخت مبلغ مورد نیازبه سهولت و از پشت کامپیوتر شخصی خود با داشتن کارت قابل شناسایی سیستم بانکی (Merchant Account) و صرفه جویی در وقت و هزینه. امکان ارتباط مستقیم مصرف کننده، با تولید کننده درجهت دریافت نظرات مصرف کننده نسبت به کالاهای ارائه شده. مبالغ دراین نوع تجارت برا ی هر تراکنش پایین بوده و به عنوان تک فروشی باید باشد زیرا :
1.    مشتری جهت خرید مستقیم (Online) برای پرداخت مبالغ بالا به این روش، ریسک نمی کند.
2.    سیستم بانکی تجاری بابت ارائه این سرویس بین ۲ تا ۱۰ درصد از هر معامله کم کرده و به تولید کننده بازپرداخت می کند.این نوع تجارت با گسترش Web به سرعت افزایش کرد و اکنون به راحتی می توان انواع و اقسام از شیرینی گرفته تا اتومبیل و نرم افزارهای کامپیوتری را از روی اینترنت خریداری کرد.
B2C از چندین سال پیش با راه اندازی سایت هایی چونAmazon  و CDNOW آغاز شد. اغراق نیست اگر پیشگام درامر  B2Cرا "جف بزوس" بدانیم که در سال ۱۹۹۴ شرکتAmazon  را بنا نهاد. وی که یک تاجرکم تجربه در امر خرده فروشی بود سایت خود را فقط با هدف فروش کتاب از طریق اینترنت را ه اندازی کرد. این ایده ساده مقدمه ای بود برای تحول جهانی.
شرکت‌هایی که بخواهند در دنیای رقابت امروز مزیت رقابتی خود را حفظ کنند، نمی‌توانند تجارت اینترنتی را نادیده بگیرند. برای اینکه سازمان بتواند در تجارت الکترونیکی به مزیت رقابتی دست یابد باید قادر باشد شایستگی لازم را در خود ایجاد کند. براین اساس یک سازمان درجهت ایجاد شایستگی الکترونیک باهدف کسب مزیت رقابتی درتجارت الکترونیکی باید ابتدا افرادی که با مواردی از قبیل اینترنت ، پست الکترونیکی ، امضای الکترونیکی و سایر مهارت‌های دیگر در این زمینه آشنایی دارند را به کار گیرد. همچنین باید یک وب سایت، مخصوص خود طراحی کرده و ازطریق تبلیغات ، رسانه‌ها ، کارت‌های تجاری و ...وب سایت خود را به مشتریان معرفی کند. همانطور که می‌دانیم برای انجام طراحی وب ســایت نیز باید از یک تیم حرفه‌ای و کارآزموده استفاده شود. نکته مهم در این قسمت، خلاقیت و نوآوری در چگونگی وارد کردن اطلاعات ، تبلیغات و جذب مشتری به سمت خود خواهد بود تا بتوان از این طریق برای سازمان خود نسبت به رقبا مزیت ایجاد کرده و ازآنهاجلو افتاد. این اطلاعات باید به گونه‌ای باشد که مشتریان با ورود به سایت بتوانند محصولات ، مشخصات آنها ، روش خرید و سفارش آنها و حتی نحوه پرداخت را به طور کامل مشاهده کنند . در مرحله بعد باید وب‌سایت را گسترش داده و حتی در بعضی مواقع آن را متناسب با علائق، خواسته‌ها و ویژگی‌های مشتریان و مراجعه کنندگان به وب سایت خود ایجاد کنند. در این مرحله مهندسی مجدد فرایندها باید صورت بگیرد تا اطمینان حاصل شود که علاوه بر تحقق کارایی داخلی، الزامات و خواسته‌های مشتریان و شرکاء نیز برآورده شده باشد. منشأ ایجاد مزایای رقابتی در تجارت الکترونیک همانطور که می دانیم از یک سو اینترنت با تسهیل و تسریع مبادله به‌هنگام اطلاعات، سبب بهبود در سراسر زنجیره ارزش سازمان می‌شود و ازسوی دیگر چون اینترنت یک بستر آزاد و باز تلقی می شود و از استانداردهای عمومی برخوردار است به سرمایه گذاری کمتری نسبت به فناوری‌های دیگر نیاز دارد. از جمله مزایای اینترنت که سبب کاهش هزینه‌ها می‌شود، عبارتند از:
1-هزینه کمتر ارتباطات 2-سطح کمتر موجودی 3-هزینه کمتر مبادله 4-کاهش خطاهای انسانی 5-کاهش چرخه زمانی تدارکات 6-کاهش هزینه حمل و نقل 7-کاهش استفاده از کاغذ و ...
لازم به ذکر است عواملی از قبیل کاهش در هزینه‌های عمده فروش‌ها و خرده فروش‌های واسطه ، توانایی کاهش هزینه‌های مورد نیاز درزمینه خرید، گسترش سهم بازار و ایجاد بازار های جدید از طریق کاهش هزینه‌ها وغیره می‌توانند منابع بسیار مهمی جهت کسب مزیت رقابتی شوند .مدیریت ارتباط با مشتری ، مدیریت زنجیره تامین نیز از خدمات تجارت الکترونیکی محسوب می‌شوند. حال در این قسمت می خواهیم بدانیم منشأ ایجاد مزیت رقابتی چیست؟ چون مزیت رقابتی برای شرکت‌ها این امکان را فراهم می‌سازد تا در بین رقبای خود عملکرد بهتری را به دست آورده و قادر باشند با گذشت زمان آن عملکرد را حفظ کنند. پورتر در نظریه ای اعلام می‌کند که اگر شرکت‌ها از استراتژی مدیریت هزینه استفاده کنند، می‌توانند دارای مزیت رقابتی شوند. در واقع شرکت‌هایی که استراتژی مدیریت هزینه را پذیرفته‌اند، از طریق قیمت تمام شده پایین‌تر محصول نسبت به رقبای خود قادر خواهند بود سهم بازار خود را افزایش دهند. این شرکت‌ها جهت دستیابی به مدیریت هزینه باید فعالیت‌هایی را انجام دهند تا بتوانند در تهیه مواد اولیه، تولید، فروش و حمل محصولات و خدمات، بهتر – یعنی سریع تر، ارزان تر و با نهاده (ورودی) های کمتری از رقبایشان – عمل کنند. باکوس و تریسی (1986) نقش فناوری اطلاعات را در کسب مزیت رقابتی درقالب مدل علّی مزیت رقابتی مطرح می‌کنند. براساس این مدل فناوری اطلاعات ویژگی‌های منحصر به فرد محصول را افزایش می‌دهد. براین اساس سفارشی کردن محصول طبق خواست و علاقه مشتری انجام می شود. فناوری اطلاعات این امکان را برای مشتری فراهم می‌کند که طی چند ثانیه اطلاعات و محصولات موردنیاز خود را ازطریق اینترنت به دست آورند.این امر به نوبه خود باعث کاهش هزینه‌ها می‌شود. ابرا و همکاران (2002) چگونگی کسب مزیت رقابتی را ازطریق اینترنت به عنوان ابزار اصلی و حیاتی تجارت الکترونیکی تشریح کرده اند. از دیدگاه سنتی، استراتژی به عنوان هدف مطرح است، اما استراتژی‌های واقعی به عنوان الگوهایی در جریان تصمیم گیری هستند که در عمل از آنها استفاده می‌شود. مزیت رقابتی با دوام در تجارت الکترونیکی همانطور که در قسمت های قبل مطرح شد مزیت رقابتی برای شرکت‌ها این امکان را فراهم می‌سازد تا در بین رقبای خود عملکرد بهتری را به دست آورده و قادر باشند با گذشت زمان آن عملکرد را حفظ کنند.البته این نکته را باید در نظر داشت که مزیت رقابتی گاهی اوقات به راحتی توسط رقبا تقلید می‌شود، بنابراین شرکت یا سازمان مذکور در بلند مدت قادر به حفظ آن نیست. پس باید توجه داشت که این مزیت رقابتی باید با دوام باشد چرا که در غیر این صورت نمی تواند برای سازمان موثر واقع شود و به راحتی از بین می رود. درتجارت الکترونیکی نیز با توجه به پیشرفت تکنولوژی بحث مزیت رقابتی از اهمیت بالایی برخوردار می شود . آنچه که در بحث تجارت الکترونیک مطرح است این است که سازمان نباید و نمی تواند اینترنت را به عنوان جانشین ابزارهای سنتی رقابت به کار گیرد، بلکه باید آن را در کنار ابزارهای سنتی و به عنوان یک مکمل استفاده کند چرا که اینترنت به خودی خود یک مزیت رقابتی محسوب نمی‌شود.
 

نتیجه گیری
با پیشرفت تکنولوژی و اینترنت و تغییرات فناوری، کمتر شرکتی را می توان یافت که در قلمرو تجارت الکترونیک وارد نشده باشد، بنابراین با وجود چنین شرایطی وجود مزیت رقابتی و حفظ آن به عنوان کلید اصلی جهت رشد و بقای سازمان تلقی می شود. البته لازم به ذکر است که بادوام بودن و یا نبودن مزیت رقابتی به امکان کپی برداری و یا تقلید آن مزیت بستگی دارد. اینترنت نیز به عنوان فناوری اصلی و حیاتی تجارت الکترونیکی ذاتاً مزیت رقابتی تلقی نمی شود، بلکه ابزاری است که درصورت استفاده صحیح و موثر و در کنار فرایندها منابع و ابزارهای سنتی و به صورت مکمل آنها سبب ایجاد و تقویت مزیت رقابتی خواهدشد و در واقع به عنوان یک مکمل در کنار تجارت الکترونیک باعث موفقیت آن خواهد شد.

http://fnvision.ir/index2.php?Page=ShowNews&Id=64&
   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۹:۲۶
hasan sabilan ardestani
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۱:۴۴
hasan sabilan ardestani
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۱:۴۱
hasan sabilan ardestani

همواره قبل از ارائه یک پروپوزال در حوزه فروش، بازاریابی یا . . . به مشتری بالقوه خودتان باید مجموعه‌ای از کارها را به‌منظور بالا بردن اثرگذاری و کیفیت پروپوزال خودتان انجام دهید که در ادامه به آنها می‌پردازیم:

 

1- مشخصات کاملی از پروژه موردنظر از آغاز به دست آورید.

اغلب فروشندگان سعی می‌کنند در اولین تماس یا برخورد تمامی مشخصات مرتبط با پروژه موردنظری را که برای ارائه پروپوزال به آنها نیاز دارند بدست آورند، اما برخی از فروشندگان هم ممکن است برخی از موارد را فراموش کنند یا اینکه در حین تهیه پروپوزال برحسب پیشنهاد همکار به این نتیجه برسند که مثلاً به فلان نکته هم نیاز دارند تا پروپوزال مناسبی تهیه شود. حال خودتان تصور کنید که در صورت رقابتی بودن بازار شما چنین برخوردی از طرف شما چه تأثیری بر مشتری بالقوه خواهد داشت. آیا باعث نمی‌شود که آنها از شما تصویری به‌عنوان یک فرد غیرحرفه‌ای در ذهن داشته باشند؟

 

2- پاسخ به این پرسش را پیدا کنید – که چرا حالا و چرا شما؟

این دو موضوع، دو نکته مهمی هستند که در طی اولین صحبت‌های خود با مشتری باید سعی کنید به پاسخ آنها دست پیدا کنید، از طریق پاسخ به این دو سؤال میزان قطعی بودن پروژه و همچنین جدی بودن این افراد را تا حدود بسیاری زیادی متوجه می‌شوید. همچنین با پی بردن به اینکه چرا شما برای این کار انتخاب‌شده‌اید نیز از انگیزه آنها و میزان شانس خودتان در به دست آوردن پروژه موردنظر مطلع شوید. به یاد داشته باشید که پاسخ به این سؤالات هرقدر سطحی‌تر داده شود، میزان شانس کمتر شما در آن پروژه را می‌تواند نشان دهد.

 

3- تصمیم‌گیرندگان و فرایند تصمیم‌گیری در این پروژه را بشناسید.

عدم موفقیت در شناخت تصمیم‌گیرندگان نهایی به این معنا است که حتی ممکن است شما با ارائه بهترین پروپوزال و بهترین تلاش در اقناع تصمیم‌گیرندگان اصلی(البته ازنظر خودتان – چون آنها را نمی‌شناسید)، بازهم ممکن است در آخرین مرحله شخصی که از ابتدا جزء گروه بوده ولی شما اطلاعی از وی نداشتید وارد جریان شده و جریان تصمیم‌گیری را تغییر دهد. زمانی که تمامی تصمیم‌گیرندگان را شناختید، آنگاه می‌توانید رویکرد خود برای تحت تأثیر قرار دادن آنها را تعیین کنید. پس از این نیاز به شناخت فرایند تصمیم‌گیری آنها دارید. اگر در رفتار خودشان با شما محتاطانه برخورد می‌کنند، می‌تواند نشان‌دهنده این موضوع باشد که در شرکت مربوطه نقش اصلی باز نکرده یا در فرایند تصمیم‌گیری نقشی ندارند. برای اطمینان از نقش آنها می‌توانید در مورد پروژه‌های مشابه قبلی از آنها سؤالی بپرسید.

 

cooperation

 

4- گزینه‌های دیگر موجود در برابر آنها را شناسایی کنید.

سؤال کردن در مورد دیگر گزینه‌های موجود برای آنها می‌تواند تا حدودی اطلاعات مناسبی را در رابطه با دیگر فروشندگان و عرضه‌کنندگان آنها برای شما روشن سازد. همچنین گزینه‌های جایگزین خودتان را هم از این طریق می‌شناسید – اینکه آیا در حال پیدا کردن راه‌های دیگری برای برآوردن نیاز خودشان هستند یا نه، اینکه خودشان می‌خواهند یا می‌توانند این کار را انجام دهند و اینکه اصلاً شاید از انجام دادن آن منصرف شده‌اند یا احتمال آن وجود دارد.

 

5- در مورد چارچوب و برنامه زمانی موردنظر آنها اطلاعاتی کسب کنید.

موضوع مهم دیگری که باید در مورد اطلاعاتی را بدست آورید برنامه زمان‌بندی آنها برای انجام این پروژه است. برخی از فروشندگان این اشتباه را می‌کنند که تنها در مورد خواست مشتری برای شروع پروژه یا زمان مطلوب برای تحویل کار اطلاعاتی را به دست می‌آورند که بدین شکل از یک موضوع بسیار مهم غافل مانده‌اند. موضوع مهم این است که از زمان مطلوب و موردنظر آنها برای نهایی کردن خرید خودشان مطلع شوید، بدین شکل فرصت بهتری برای برنده شدن و ارائه پروپوزال خودتان به دست آورده‌اید و حتی می‌توانید شانس چانه زدن را برای خودتان افزایش دهید.

 

6- بودجه و سرمایه‌گذاری موردنظر آنها را بشناسید.

در هر فرصت فروش یکی از مهم‌ترین نکاتی که باید از آن باخبر شوید در رابطه با بودجه مدنظر یا میزان سرمایه‌گذاری مشتری بالقوه شما می‌باشد، دیگر فکر می‌کنم لازم نباشد از میزان اهمیت این موضوع در زمان ارائه پروپوزال برای آنها چیزی برای شما بگویم که به‌مراتب بیشتر از یک فرصت فروش است. ازآنجایی‌که اغلب پروژه‌های در ابعاد بزرگ نیاز به یک سرمایه‌گذار خارج از سازمانی یا تصویب بودجه موردنظر در بخش دیگری از سازمان دارد، عدم اطلاع یافتن از میزان بودجه موردنظر به معنای این است که حتی در آخرین لحظه ارائه پروپوزال که شما برای تهیه آن زمان بسیار زیادی را صرف کرده‌اید، ممکن است تنها به دلیل میزان بودجه کل پروژه لغو شود.

 

در ضمن اطلاع از این موضوع بازهم می‌تواند به شما در شناسایی دیگر افرادی که ممکن است در فرایند تصمیم‌گیری برای این پروژه شرکت داشته باشند به شما کمک بسیار زیادی کند.

 

7- تعهد داشته باشید.

این موضوع آخرین و به عبارتی مهم‌ترین بخش از هر موقعیت فروش است و حتی می‌توان گفت در زمان ارائه پروپوزال از بیشترین میزان اهمیت برخوردار باشد. برای آن دسته از شما دوستان که ممکن است فرایند و چرخه فروش به‌طورکلی در ذهن شما خیلی طولانی و بلند نباشد، در اینجا می‌توانید مرحله نهایی کردن فروش یا پروپوزال خودتان را هم در نظر داشته باشید. اما آن دسته از شما که به طولانی‌تر بودن این فرایند باور دارید، می‌توانید این‌گونه تصور کنید که این مرحله بیشتر برای اقلام باارزش بالا یا حوزه‌های صنعتی کارایی دارد که مشتری بالقوه غیر از بسیاری موارد مختلف که موردبررسی قرار می‌دهند، بازهم اقدام به بررسی میزان تعهد شما به آنها و پروژه در این مرحله می‌کند. عدم موفقیت در به دست آوردن اعتماد و نشان دادن تعهد خودتان به شرکت و مراحل بعدی پروژه به این معنا است که در زمان اعلام افراد برنده و بازنده در این پروژه شما هستید که از شنیدن نتیجه مأیوس می‌شوید.

http://www.ibazaryabi.com/%D9%82%D8%AF%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%DB%8C%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D9%82%D8%A8%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%A6%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%BE%D9%88%D8%B2%D8%A7%D9%84/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۱:۴۰
hasan sabilan ardestani
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۱:۳۵
hasan sabilan ardestani

سه تصور اشتباه در رابطه با برندینگ شخصی و چگونگی اصلاح آنها

قبل از هر چیز به این نکته اشاره می‌کنم که: همه ما دارای یک برند شخصی هستیم، چه دوست داشته باشیم یا نه!!! اما سؤال اساسی که من برای شما دارم این است: شما برای بازاریابی و شناساندن این برند چه‌کاری انجام می‌دهید؟

 

تصورات غلط چندی در مورد برندسازی شخصی وجود دارد، و در این مطلب می‌خواهم زمانی را به تعدادی از این موارد اختصاص داده و این موضوع را تا حدودی در رابطه با آنها روشن کنم.

 

در ادامه به سه مورد از معمول‌ترین مسائل مرتبط با برندسازی شخصی اشاره می‌کنم که پیش از این توسط افراد دیگری به آنها اشاره‌شده است. درواقع هدف من این است که شما پس از خواندن این مقاله، اطلاعات بهتری در مورد ارزش واقعی برندسازی شخصی و چگونگی کسب بیشترین منافع از آن بدست آورید.

 

مسائل مرتبط با برندینگ شخصی:

1- خارج از کنترل ماست.

زمانی که بر شغل، حرفه و زندگی شخصی خودمان بدون صرف وقت برای در نظر گرفتن نتایج آن بر اعتبار خودمان تمرکز می‌کنیم، در حقیقت در حال باز گذاشتن میدان برای از کنترل خارج شدن برند شخصی خودمان هستیم. با این وجود، اگر زمانی را برای نظارت کردن، نگهداری و توجه از برند شخصی خودتان صرف کنید، کنترل موردنیاز نسبت به آن را بدست آورده‌اید.

 

اگر شما مایل به سرمایه‌گذاری منابع موردنیاز برای برندسازی شخصی باشید، به‌راحتی می‌توانید کنترل آن را بدست بگیرید. ممکن است هزینه‌هایی برای شما داشته باشد، یا حتی ممکن است نیاز به زمان به نسبت زیادی داشته باشد، اما به‌هرحال چیزی است که در صورت تمایل به کنترل داشتن بر برداشت دیگران از خودمان باید پذیرای آن باشیم.

 

personalbranding2

 

2- فرایند بسیار زمان بری است.

بله، برندسازی شخصی فرایندی بسیار زمان‌بر است. شما از طریق وبسایت و شبکه‌های اجتماعی حضور آنلاین خودتان را تجربه می‌کنید و از طریق شبکه‌سازی و رویدادها و ملاقات شخصی هم حضور آفلاین خودتان را تجربه می‌کنید. باز هم تکرار می‌کنم که “بله، برندسازی شخصی فرایندی زمان‌بر است، اما شما نباید به این فرایند زمان‌بر شدت بیشتری بدهید. اگر بصورت درست و مناسب برای فعالیت‌های برندسازی خودتان آمادگی لازم رادارید، پس مطمئناً منابع لازم برای کارایی بیشتر و درنتیجه ذخیره و صرفه‌جویی در زمان را هم در اختیاردارید.

 

همه ما برنامه کاری بسیار شلوغی داریم که با مسئولیت‌های کاری و شخصی پرشده‌اند و اینگونه به نظر می‌رسد که برندسازی شخصی تعهدی است که ما برای آن زمان کافی در اختیار نداریم. با این وجود، همه ما باید زمانی را برای بررسی چگونه دیده شدن در نظر دیگران صرف کنیم.

 

اگر برند ما، ما را در نظر دیگران فردی دور از دسترس و غیر صمیمی نشان می‌دهد، این موضوع می‌تواند نشان‌دهنده این باشد که بطور معمول فرصت‌های زیادی را از دست می‌دهیم، خصوصاً در دوره کنونی که حضور و ارتباط در شبکه‌های اجتماعی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. البته مطمئنم که شما اصلاً دوست ندارید که در واقعیت چنین شرایطی برای شما پیش بیاید، درست است؟

 

یکی از راه‌های مناسب برای عدم دچار شدن به چنین شرایطی استفاده از راه‌ها و تکنیک‌های مدیریت زمان به‌منظور بالا بردن کارایی تلاش‌ها و فعالیت‌های خودمان است که از طریق تکنیک‌های مدیریت زمان قابل انجام شدن است که به دلیل عدم ارتباط این تکنیک‌ها با موضوع این مطلب دیگر از نام بردن آنها در اینجا خودداری می‌کنم.

 

personalbranding

 

3- برندسازی شخصی از جنبه انسانی بودن ما کم می‌کند

چندی پیش مطلبی با این مضمون خواندم که می‌گفت اینکه خودمان را “برند” بنامیم یک نکته منفی به‌حساب می‌آید، چراکه باعث می‌شود از جنبه انسانی ما کاسته شود. البته من دقیقاً منظور نویسنده این مطلب را متوجه شده و درک کردم، اما درواقع، هیچ انکار یا اجتنابی از پذیرش اینکه زندگی ما اجتماعی است و در حال حاضر بصورت آنلاین تحت برندسازی قرارگرفته وجود ندارد و نمی‌تواند وجود داشته باشد.

 

آیا تاکنون نام خودتان را در سایت گوگل جستجو کرده‌اید؟ به شما قول می‌دهم که با انجام این کار به نتایج مختلفی از سابقه فعالیت آنلاین خود در شبکه‌های اجتماعی یا … بدست خواهید آورد. این سوابق می‌تواند شامل حضور آنلاین شما در فضای شبکه‌های مجازی، یک وبسایت خاص یا دیگر فعالیت‌ها در محیط آنلاین باشد.

 

تمامی وبسایت ها، پست‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی داشتید یا در زیر آنها نظری را درج کرده‌اید و تمامی وبسایت ها . . . همه و همه جزئی از داستان حضور شما در فضای مجازی بوده‌اند. اگر از این سابقه و داستان تحت عنوان برند خودمان نام ببریم، تنها راهی بسیار ساده برای توضیح حضور آنلاین خودمان در دنیای دیجیتال است، راهی که همه قادر به درک و فهم صحیح آن باشند.

 

این کار، در حقیقت موجب کم شدن از صفات انسانی ما نمی‌شود، بلکه بیش‌ازپیش موجب شناخته شدن و احترام گذاشته شدن به ما به‌عنوان انسانی امروزی می‌شود. کار و فعالیت بر روی برند شخصی خودتان راهی مؤثر برای ارائه چهره و صدایی به نام و اثر خودمان است. زمانی که بصورت فعالانه در حال شکل دادن به برند خودتان هستید، به دیگران اجازه می‌دهید تا شما را بشناسند، به شما اعتماد کنند و احترام بگذارند.

 

خلاصه و نتیجه‌گیری:

ما می‌توانیم به نوعی کنترل بر برند شخصی خودمان داشته باشیم، البته اگر حاضر به سرمایه‌گذاری از منابع موجود خودمان برای آن داشته باشیم.

— برندسازی شخصی در صورتی که همراه با سهل‌انگاری و عدم برنامه‌ریزی باشد، فرایندی بسیار زمان‌بر است.

برندسازی شخصی بجای فاقد شرایط انسانی ساختن ما، درواقع قادر به ایجاد فرصت برای شما جهت شناخته شدن توسط دیگران است.

 

برندسازی شخصی یکی از مواردی است که شما با رفتار خود بصورت فعالانه یا آن را به سرمنزل مقصود هدایت می‌کنید یا اینکه آن را به بیراهه می‌کشید. همچنین توجه به این نکته حائز اهمیت است که نظارت یا عدم نظارت شما بر این موضوع اهمیت خاصی ندارد، حضور شما در فضای مجازی یا غیرمجازی به‌هرحال در سوابق شما ثبت و ضبط می‌شود، حتی بدون اینکه متوجه آن باشید.

http://www.ibazaryabi.com/%D8%B3%D9%87-%D8%AA%D8%B5%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%B4%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%AF%DB%8C%D9%86%DA%AF-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۴ ، ۱۲:۴۴
hasan sabilan ardestani

mrbook


مقیاس سازی در تحقیقات بازاریابی

نویسنده :     پروفسور روبرت دی ویلیس
مترجم :     کامبیز حیدرزاده/بامین اسداللهی
ناشر :     علم
سال انتشار :     1393
نوبت چاپ :     1
تعداد صفحات: 274
قیمت :     18500 تومان

رویکرد اصلی کتاب مقیاس سازی در تحقیقات بازاریابی ارائه ساختار نسبتاً پیچیده ای از اطلاعات مربوط به تحقیقات بازار می باشد که بتواند خوانندگان را در درک منطق نهفته در خلق، استفاده و ارزیابی ابزارهای سنجش یاری نموده و احساس درونی تر و شهودی تری را نسبت به چگونگی استفاده از مقیاس های سنجش در آنان ایجاد کند. پس از آن، سعی بر آن بوده است که از طریق مرتبط ساختن سنجش با تجارب عینی و واقعی و با تکیه بیشتر بر درک مفهومی تا درک ریاضیاتی، اسرار نهفته در رویکرد سنجش را کشف نموده و در اختیار خوانندگان این اثر بگذارد. آنچه در این کتاب برای خوانندگان مفید و مثمرثمر جلوه نموده، تأکید بر ارائه اثری است که برای دانشجویان و دانشپذیران قابل دسترسی بوده و با توجه به پیشینه کمتر آن در بازار کتب علمی، حتی برای افرادی که تجربه کافی در زمینه سنجش دارند نیز آگاهی رسانی لازم را به همراه داشته باشد؛ که این امر نیز در کتاب ذیل محقق شده است. کتاب با بهره گیری از روش های نوین سنجش در علوم اجتماعی و علوم انسانی و نیز با بکارگیری مثال های ملموس در حوزه بازاریابی و تحقیقات بازار افق های جدیدتری را در این حوزه برای محققان و مطالعه کنندگان روشن نموده است.

کتاب مقیاس سازی در تحقیقات بازار اثر پروفسور روبرت دی ویلیس می باشد که توسط آقایان دکتر کامبیز حیدرزاده و دکتر امین اسداللهی با نثر روان و مناسبی ترجمه و توسط نشر علم چاپ و در کتاب فروش های معتبر هم اکنون در دسترس همگان می باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۴ ، ۲۳:۴۹
hasan sabilan ardestani

صنعت تبلیغات دوست جدید تولید ناخالص ملی ایالات متحده آمریکا!

انجمن بین‌المللی تبلیغات (ANA) و اتحادیه تبلیغاتی (TAC) گزارشی را از تأثیر گسترده‌ی هزینه‌های تبلیغات بر اقتصاد آمریکا منتشر کردند. این گزارش بیان می‌کند که صنعت تبلیغات ۳٫۴ تریلیون دلار به تولید ناخالص داخلی GDP آمریکا کمک می‌کند که معادل با ۱۹ درصد بازده کل اقتصادی ایالات متحده است.
advertising-us-economy-600
نکات برجسته‌ی این تحقیق از دید گروه جهانی IHS شامل موارد زیر می‌شود:
– هزینه‌های تبلیغاتی در کل ۵٫۸ تریلیون دلار تولید می‌کنند که شامل هزینه‌های مستقیم حاصل از فروش و هزینه‌های غیرمستقیم ناشی از آن می‌گردد.
– ۱۶ در صد کل هزینه‌ها مربوط به فعالیت‌های فروش در آمریکاست.
– پیش‌بینی می‌گردد نرخ سالانه‌ی هزینه‌های تبلیغات تا سال ۲۰۱۹ به‌طور متوسط ۳٫۳ درصد افزایش یابد.
– تا سال ۲۰۱۹ صنعت تبلیغات به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم ۷٫۴ تریلیون دلار اقتصاد آمریکا را رشد خواهد داد.
– تا سال ۲۰۱۹ صنعت تبلیغات به کمک حمایت بیش از ۲۳ میلیون شغل خواهد آمد.
advertising-salaries-600
باب فلاناگان Bob Flanagan مدیر HIS در یک مصاحبه‌ی مطبوعاتی اعلام کرد که اطلاعات نشان می‌دهد به‌مرور زمان صنعت تبلیغات سود منحصربه‌فردی برای اقتصاد آمریکا به همراه خواهد آورد. توجه به صنعت تبلیغات تأثیر گسترده‌ای بر خروج کالا و خدمات در کشور خواهد داشت و باعث ایجاد اشتغال و حفظ آن می‌گردد.

فلاناگان در تماسی مصاحبه‌ای که جهت مشاوره با وی گرفته شد تشریح کرد که:
داده‌های IRS مربوط به مخارج تبلیغات پذیرفته‌شده مطابق با سه عامل زیر موردبررسی قرار گرفتند:
۱- هزینه‌ی واقعی مصرف‌کننده که برابر ۷۰ درصد فعالیت اقتصادی آمریکاست.
۲- نرخ بیکاری که به‌عنوان شاخص سلامت اقتصاد و ضریب اطمینان مصرف‌کننده شناخته می‌شود.
۳- سایر هزینه‌ها

به‌عنوان‌مثال اگر یک دلار صرف تبلیغات شود خروجی اقتصادی آن ۲۰ دلار به‌عنوان سود فروش خواهد بود. برای تبلیغات یک شرکت پرداخت یک دلار برابر است با هزینه هشت دلار در فروش مستقیم که باعث خرید مجدد از تأمین‌کننده می‌شود؛ بنابراین آن‌ یک دلار اولیه در تبلیغات موجب حدوداً پنج دلار سود در زنجیره فروش می‌شود. کارمندان شرکت دوباره آن یک دلار را روی تبلیغ صرف می‌کنند و موجب می‌شود که شش دلار سود دیگر در هزینه‌های مربوط به مصرف‌کننده ایجاد شود.
advertising-jobs-600 (1)
این گزارش بیان می‌کند که در سال ۲۰۱۴ تبلیغات موجب حمایت از ۲۰ میلیون شغل در آمریکا شده است. حمایت ۱٫۹ تریلیون دلاری در بخش حقوق و دستمزد و حمایت ۱۷ درصدی از درآمد کل کار در آمریکا و حمایت تبلیغاتی به ازای هر شغل در ۳۴ ایالت آمریکا نتیجه سرمایه‌گذاری اصولی در صنعت تبلیغات است.
advertising-industries-600
منبع : http://brandchannel.com

http://www.imarketor.com/%D8%AA%D8%A8%D9%84%DB%8C%D8%BA%D8%A7%D8%AA/%D8%B5%D9%86%D8%B9%D8%AA-%D8%AA%D8%A8%D9%84%DB%8C%D8%BA%D8%A7%D8%AA-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF-%D9%86%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%84%D8%B5-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۴ ، ۰۷:۵۳
hasan sabilan ardestani
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۸:۱۵
hasan sabilan ardestani